محمود اروج زاده در دومين دوره مسابقه وبلاگهاي فارسي، دو وبلاگ متعلق به حسين درخشان از طرف كاربران برگزيده شدند، يكي «سردبير: خودم» كه وبلاگ شخصي اوست، و الآن ديگر كمتر كسي در وبلاگستان فارسي هست كه آن را نشناسد، و ديگري «صبحانه» كه توسط درخشان راهاندازي شد، و سپس اعضاي زيادي به آن پيوستند و شروع به ثبت لينكهاي خود در آن كردند. يكي از ويژگيهاي جالب توجه در «صبحانه» تنوع عجيب و گسترده لينكها، آن هم در بازهاي متفاوت از اخبار و مسائل روزمره و سياسي، هنري و فرهنگي، علمي و تكنولوژيك، شخصي و سرگرمي و... است. شايد بتوان در مجموع، آن را فهرستي كوتاه و گزيده، ولي غني و كامل از اتفاقات روز و مسائل مطرح فضاي وبلاگستان فارسي دانست. وبلاگ «سردبير: خودم» هم كه الآن ديگر چيزي فراتر از روزنوشتهاي ساده درخشان است، بنا به سخن خود او، تلاشي است براي نمايش نوعي روزنامهنگاري در فضاي وب. ايده راهاندازي صبحانه از كجا پيدا شد؟ از ديدن متافيلتر. خيلي از كارهايي كه من كردهام از روي وبسايتهاي مشابه و موفق انگليسي بوده. ولي مهم اين است كه آدم روح آن كار را درك كند، وگرنه موفق نميشود. منظور بيشتر وبلاگ است تا وبسايت تعريف وبلاگ درست مشخص نيست و هر كسي تعريفي شخصي از آن دارد. براي همين نميشود گفت صبحانه وبلاگ هست يا نيست. چون از يك طرف عقايد و قضاوتهاي شخصي نويسندهها در آن راه ندارد، از طرف ديگر از تازه به كهنه مرتب ميشود، مطالبش بدون لينك به منبع اصلي خبر معني پيدا نميكنند، مطالبش لينك دائمي دارد، كامنت (نظر تكميلي) دارد، و... تفاوت در سطح و محتوا، بين وبلاگهاي فارسي و انگليسي را در چه ميبيني؟ خيلي زياد. وبلاگهاي فارسي مطلب اوريجينال كه ارزش خواندن داشته باشند كم دارند. يا حتي مطالبي كه درباره خبرهاي روز باشند و ديدگاهي شخصي را مطرح كنند يا ديدگاه يك نفر ديگر را تحليل كنند. اين كار يعني تحليل و بررسي نوشتههاي ديگران، چه ديگر وبلاگنويسها و چه روزنامهنگارها، در بين انگليسيزبانها خيلي رايج است. وبلاگهاي انگليسي پر از نقل قول است. ديگر اين كه وبلاگهاي فارسي يا هيچ لينكي ندارند و كلاً دور محور «درباره دنياي ذهني نويسنده»اند، يا اين كه فقط پر شدهاند از يك سري لينك كه بدون سليقهاي مشخص انتخاب شدهاند و نشان ميدهد طرف اصولاً حرفي ندارد كه به كسي بگويد يا بزند. وبلاگهايي كه بين اين دو باشند تعداد نسبيشان در فارسي بسيار كمتر از انگليسي است. اصولاً ايرانيها اين كار را جدي نميگيرند. البته يك دليل خيلي مهماش اين است كه وصل شدن با مودم به اينترنت با وجود هزار جور سانسور و مشكل فني و كندي خطها واقعا اعصاب فيل ميخواهد. به نظرت يك وبلاگنويس، چقدر بايد در تعامل با خوانندگانش باشد؟ مخصوصاً در مورد خواستهاي آنان(مثلاً سليقه آنها) بعد از اين كه براي خودش معلوم كرد كه دنبال چه جور آدمهايي است بايد هواي آنها را داشته باشد و به خواستهها و انتقادهايشان توجه كند. يك وبلاگ گروهي موفق به نظرت چه ويژگيهايي دارد؟ بزرگترين عيب در اين جور وبلاگها تبليغ براي خود يا مزخرفات ادبي و بيربط و بيمعني نوشتن است. همينطور اگر وبلاگهاي گروهي قاعدهاي براي نويسندگان وضع نكنند و فكر كنند اين يعني آخر آزادي و دموكراسي، كارشان سريع شكست ميخورد. از طرف ديگر قواعد بايد جاي حركت به اعضا بدهند و دست و پايشان را نگيرند. صبحانه را ميتوان يك وبلاگ گروهي دانست؟ بله، يك وبسايت گروهي خبري است. يعني مطالبي كه در آن ميآيند بايد ارزش خبري داشته باشند. در صبحانه، چند نفر مطلب مينويسند و لينك معرفي ميكنند؟ چقدر سهم خودت است؟ نميدانم دقيق. ولي فكر كنم بيشتر از پنج، شش هزار عضو دارد كه حداكثر يك درصدشان فعالند. ولي همين يك درصد هم كلي مطلب خوب آنجا ميگذارند. من خودم شايد هفتهاي يكبار بيشتر در آن چيزي نميگذارم. نميرسم راستش. افزودن لينك توسط اعضاء چه فيلتر و شرايطي دارد؟ و در واقع اساسنامه و قوانين صبحانه چيست؟ بزرگترين گناه در صبحانه، تبليغ براي خود يا وبسايت خود است. ممنوعيت لينك به وبلاگ و انجمنهاي اينترنتي هم براي اين وضع شده كه معمولا آدمها به وبلاگ خودشان لينك ميدهند. قاعده مهم هم ديگر ارزش خبري است. همين طور ممنوعيت قضاوت و اظهارنظرهاي شخصي درباره لينك داده شده. البته در بخش نظرهاي تكميلي يا كامنتها ميشود عقايد شخصي را مطرح كرد. قواعد كلي اينهاست. يك سري هم قواعد جزئي هست كه در صفحه فرستادن لينك فهرست شده. البته به زودي بايد آن را كمي تغيير بدهم و تازه كنم. چه ميزان از نوشتههاي اعضاء فيلتر ميشود؟ بستگي به نوشتههايشان دارد. ولي روزي بيشتر از چهار، پنج لينك بعيد است كه پاك شود، از بين حدود 20 تا 30 لينك در روز. در مورد توليد محتواي فارسي توسط وبلاگها، به نظرت «ميزان حجم اين توليدات» مهمتر است، يا «محتواي اين توليدات»؟ اول ميزانش مهم است. ولي از يكجايي به بعد كيفيت مهمتر ميشود. نام وبلاگ «سردبير: خودم» اين نكته را القاء ميكند كه هدف از نوشتن وبلاگ، روزنامهنگاري است؛ اين برداشت درستي است؟ بله. من دارم در رسانه وبلاگ، نوعي روزنامهنگاري ميكنم. در واقع روزنامهنگاري يك عمل است كه ميتواند در رسانههاي گوناگون انجام شود كه وبلاگ يكي از اين رسانهها است. من با تركيب لينكدوني با نوشتههايم كه معمولا ديدگاههايي هستند درباره مسائل روز عملاً كاري شبيه به روزنامههاي سنتي انجام ميدهم. شايد هم براي همين خوانندگانم از حد يك وبلاگ معمولي صرف بيشتر است. هركس مرز خاطرهنويسي و ادبيياتبازي را رد كند و وارد روزنامهنگاري شود يك دفعه خوانندگانش چند برابر ميشوند. البته نه يك شبه، ولي كمكم ميشود. در باره اين مفهوم مورد نظرت، يعني «ادبيات بازي» كه ظاهراً آن را مانع وبلاگنويسي موفق ميداني توضيح بيشتري بده در فرهنگ سنتي ايراني، همه شاعرند مگر اين كه خلافش اثبات شود. شعر كه با خود نوعي احساساتگرايي بيمعني و مزاحم ميآورد به نظر من يكي از مهمترين موانع پيشرفت عقلانيت در ايران بوده و هست. چون كه به ابهام، دورويي و نهانروشي ارزش داده است. درست است كه ممكن است اينها يك روزي كاربرد سياسي داشتهاند، بخصوص در زمان سيطره استبداد مطلق بر ايران، اما حالا كه جامعه دارد به سوي عقلانيت و فردگرايي كه ستونهاي دموكراسي و مدرنيته هستند پيش ميرود، مزاحم كارند. كلي از دعواهاي سياسي به خاطر همين لفاظيهاي شبهادبي و نوشتهها و گفتههاي پر از ابهام و كنايه است. اينها هنوز در بين بخش بزرگي از طبقه متوسط ارزش است و حتي در تحصيلكردهها هم به چشم ميخورد. همين مسئله در وبلاگها هم ديده ميشود كه به نظرم طبيعي است، ولي نبايد آن را رواج داد و تشويق كرد. بد نيست يك بار از چگونگي اولين برخورد و آشناييات با «وبلاگ» بگويي، و اين كه چطور شد كه به نظرت جذاب آمد؟ يادم نيست دقيقاً. ولي بعد از يازده سپتامبر خيلي از روزنامهها و وبسايتها به وبلاگها و پوشش آنها از ماجراي 11 سپتامبر و پيامدهاي آن حرف ميزدند و من احتمالا اولين بار آنجا ديدمشان. ولي اولين وبلاگي كه نظرم را جلب كرد و بعداً هم رويم هميشه تاثير گذاشته، kottke.org بود كه هنوز هم يكي از اوريجينالترين و پيشروترين وبلاگها را دارد. «سردبير: خودم» اوليه حتي از نظر طراحي ورنگ هم خيلي شبيه kottke.org بود. احتمالاً زودتر؛ يادم هست اولين باري كه آن را از تو شنيدم، شب يازده سپتامبر و چند ساعتي پس از حادثه بود، و كمي ذوقزده بودي كه با پديده جالبي آشنا شدهاي، و گفتي داري مقاله آيندهات را بر اساس همان موضوع مينويسي! جدي؟ خودم يادم نيست. شايد بلافاصله بعد از آن بوده. ولي نوشتنش را چند روز بعد شروع كردم و قبل از اين كه چاپ شود هم وبلاگ خودم را درست كردم. حتي يادم هست كه چون مطلب را فرستاده بودم، ديگر نميتوانستم آن قسمتي را كه نوشته بودم «هنوز وبلاگي به زبان فارسي وجود ندارد» عوض كنم. البته آن موقع هنوز وبلاگ سلمان را نديده بودم. به نظرت وبلاگنويسان چقدر ميتوانند در تحولات اجتماعي در جامعه مؤثر باشند؟ چون تعدادشان زياد است و پراكندهاند در سازماندهي اجتماعي ميتوانند خيلي نقش بازي كنند. خودت مهمترين جذابيت وبلاگت را چه ميداني؟ اين كه اطلاعات پراكنده و انبوه اينترنت را بر اساس سليقههاي شخصي، فيلتر يا دستچين ميكنند و به آدم ميدهند. دقت كن! منظورم «جذابيت وبلاگ خودت» است از نگاه خودت! حالا چرا ميزني آقا! «سردبير:خودم» تا حالا خيلي تغيير كرده است، هم در محتوا و هم در زبان. اوايل خيلي كوتاه بود و بيشتر يك لينك بود به همراه يك اظهار نظر شخصي. كمتر نوشتههاي نسبتاً منسجم در آن پيدا ميشود. ولي بعداً كه «لينكدوني» را راه انداختم، آن جور نوشتهها را انداختم آنجا، و در عوض سعي كردم نوشتههاي منسجمتر و نسبتاً طولانيتري درباره وقايع روز بنويسم. به همين دليل و به دليل زياد شدن خوانندههايم، زبانم هم كمي جديتر شد. البته هرگز از نثر شكسته استفاده نكردهام، چون آن را به جز در نقل قول دوست ندارم، و راستش را بخواهيد آن را درست هم نميدانم. (بله، ميدانم كه هر كس در انتخاب زبان وبلاگش آزاد است. اين را در همه حرفهايم پيشفرض بگيريد) بعد مطالبم تيتردار شد كه خودش در فرم دادن به نوشتهها موثر است. الان مهمترين جذابيت وبلاگم براي خودم اين است كه لينكدونيام را با دقت از خبرها يا چيزهاي جديدي كه كمتر كسي به آنها توجه ميكند پر ميكنم. در نوشتههايم هم نيز سعي دارم با همان نگاه شخصي و انتقادي كه بالاي وبلاگ نوشتهام به مسائل ايران، تكنولوژي و فرهنگ عامه، اتفاقات روز را با سواد كم و عقل ناقص خودم تحليل كنم. يا اين كه حداقل از زاويهاي جديد و غيرمعمول به خبرها و مسائل روز نگاه كنم. جوري كه خواننده در كمتر روزنامه يا مجلهاي ببيند. البته كار سختي است و وقت زيادي هم ميگيرد. خلاصه اينكه در لينكدوني به شكلي مختصر و مفيد و بدون شرح، خبر ميدهم، و در نوشتههايم ستون ديدگاه يا بقول فرنگيها Opinion مينويسم. در ضمن در اولين مقاله فارسي در باره وبلاگ، تو نوشتهاي كه مهمترين جذابيت و كاركرد وبلاگ را «دستچين كردن اطلاعات» ميداني، براي آن كه «در اقيانوس اطلاعات گم نشويم»؛ يعني بعد از اين مدت، الآن هم همان ديدگاه را داري؟ بله، به اضافه نشر ديدگاههاي گوناگون از آدمهاي مختلف درباره مسائل روز كه در روزنامههاي ايران به دليل محدوديتها جايش خالي است. البته وبلاگ در ايران كاركردهاي خيلي زيادتري از فيلترينگ دارد كه به طور خلاصه اينها هستند: كمكردن فاصله بين گروههاي مختلف جامعه مانند بچهها-والدين، مسئولين-مردم، مهاجران-مقيمان كشور، حزباللهيها-غيرحزباللهيها، جا انداختن يونيكد، دوستيابي و معاشرت، كشف استعدادهاي تازه در روزنامهنگاري، و... اين كاركرد پل اجتماعي بين گروههاي مختلف را خيلي مهم ميدانم و گمان ميكنم در آينده نزديك هم خيلي برجسته ميشود، و هم در عمل خيلي تاثيرات مثبتي بر شرايط امروز سياسي-اجتماعي ايران ميتوان بگذارد. رواج اين كاركرد وبلاگ يكي از پروژههاي مهم آينده من است. متوسط و پيك تعداد بازديدگنندگان سايتت چقدر است؟ نميدانم. چون خيليها با فيلترشكن ميآيند و آمارشان به راحتي در جايي ثبت نميشود. ولي آمار رسمي ميگويد حدود ششهزار و پانصد بازديد در روز دارم. اصولاً وبلاگ چقدر جدي گرفته ميشود؟ در رسانههاي معتبر و بزرگ؟ و همچنين بين مردم به عنوان يك مرجع خبري؟ در ايران هنوز خيلي تازه است و چون اينترنت هم محدود به تعداد كمي از قشر متوسط به بالا است، خيلي مانده تا وبلاگ بتواند در جايي اثر عيني و عملي بگذارد، يا اين كه مردم عادي اثرش را حس كنند يا اصولاً از آن آگاه شوند. اما در آمريكا خيلي خيلي جدي شده است، بخصوص در سياست. مثال هوارد دين را كه با تكيه بر هزاران وبلاگ طرفدارش و ديگر روشهاي تازه اينترنتي توانست خودش را از يك آدم بيرون از دايره اصلي حزب دموكرات به يكي از سرسختترين رقيبان آدمهاي گردن كلفت آنها تبديل شود را همه ميدانند. اما الآن هفتهاي نيست كه كلمه وبلاگ در مهمترين روزنامههاي آمريكا مثل نيويوركتايمز ديده نشود. حتي گاهي به صورت نقل قول. جديدترين نمونه براي اهميت وبلاگها در آمريكا آن است كه در كنگره سراسري دموكراتها كه چند ماه ديگر برگزار ميشود و در آن جان كري رسما به عنوان نماينده حزب دموكرات آمريكا اعلام ميشود، از وبلاگنويسها هم به طور رسمي دعوت شده است تا آن را در كنار روزنامهنگاران پوشش دهند. البته در ايران هم شنيدهام كه در مراسم گوناگون وبلاگدارها دعوت شدهاند، اما به عنوان جوانان نمونه. نه به عنوان كساني كه دركنار روزنامهنگاران ميتوانند آن مراسم را پوشش دهند. در بريتانيا هم وبلاگ خيلي جدي است. چندتا از نمايندههاي پارلمانشان وبلاگ دارند و قرار است خود توني بلر هم قبل از انتخابات آينده وبلاگش را شروع كند. روزنامه گاردين را هم كه ميبينيد چقدر به وبلاگ توجه ميكند، جايزه ميدهد، لينك ميدهد، معرفي ميكند و... پول هم كه دارد از آن كمكم در ميآيد. مثلاً وبلاگهاي مهم دارند به وسيله آگهيهاي BlogAds و گوگل الآن هفتهاي صدها دلار پول درميآورند. تعداد خوانندههايشان هم الان به چيزي حدود دويست هزارتا در روز رسيده است. البته راستش خوانندههايشان در مقايسه با روزنامهها هنوز خيلي كماند، ولي نفوذشان خيلي زياد است. هر خواننده وبلاگ شايد معادل پنج، شش نفر خواننده روزنامه و مثلا ده، يازده نفر بيننده تلويزيون ميارزد. يعني حرفش در اين تعداد آدم نفوذ دارد. اين را مؤسسه Pew در يك تحقيق علمي نتيجه گرفته بود. از وضعيت وبلاگ در محيطهاي آكادميك چقدر اطلاع داري؟ در آمريكا و بعضي كشورهاي اروپا مثل آلمان خيلي دارد جدي گرفته ميشود. خيلي از دانشجوها و استادها براي درسها و پروژههاي خودشان وبلاگ درست ميكنند و يادداشتهايشان را در آن نگه ميدارند. ولي هنوز تعدادشان كم است. اما خيليها در جاهاي گوناگون به بررسي آكادميك وبلاگ از جنبههاي زبانشناسي، روابط و شبكههاي اجتماعي و غيره روي آوردهاند كه كمكم نتايجش در ميآيد. كاش در ايران هم كساني شروع به اين كار ميكردند. مثلا تحليل محتواي آنها و ديگر بررسيهاي علمي. در ضمن هاروارد هم تا حالا دو كنفرانس يك روزه فقط درباره وبلاگ برگزار كرده كه شايد مهمترين بازتاب آكادميك وبلاگ است تا حالا. سال گذشته وبلاگت به عنوان يكي از وبلاگهاي مؤثر معرفي شد، در اين باره توضيح بده راستش گاردين بود كه مرا به عنوان يكي از موثرترين آدمهاي وبلاگستان جهاني به همراه چند نفر ديگر از كشورهاي جهان معرفي كرد. دليلش را از خودشان بپرسيد، ولي گمان ميكنم براي اين كه از وبلاگستان ايراني من را بيشتر از بقيه ميشناسند. وقتي اينقدر اصرار ميكنم كه وبلاگ انگليسي بنويسيد براي چنين روزهايي ميگويم ديگر. يك بحثي كه هست اين است كه وبلاگها باعث ميشوند كه نگاه به اطلاعات و اتفاقات در دنياي خارج و نيز دنياي سايبر، بيش از حد «شخصي» شود، عقيده تو چيست؟ نگاه شخصي اشكالي ندارد. اما كسي از وبلاگ نميتواند انتظار خبررساني دقيق و منطبق بر واقعيت داشته باشد. چون اصولاً براي اين كار به وجود نيامده است و در توان وبلاگنويس هم نيست كه بخواهد فكت-چك يا واقعيتسنجي كند. اين كار روزنامهها است. اما داشتن ديدگاه شخصي درباره مسائل گوناگون دقيقا چيزي است كه يك جامعه دموكراتيك به آن نياز دارد و اصولا يكي از قولهاي اوليه اينترنت بود كه سالها معطل مانده بود و حالا با ظهور وبلاگها دارد عملي ميشود: جهاني پر از صداهاي گوناگون. فتوبلاگت هم به تازگي به راه افتاده، نقش آن را چه ميداني؟ فقط يك تنوع است؟ يا آن را هم نوعي «رسانه» براي تكميل وبلاگت ميداني؟ فتوبلاگ من چند تا كار قرار است بكند. يكي اين كه چيزهايي را كه نميشود يا با عكس بهتر ميشود تعريف كرد، نشان بدهد. ديگر اين كه يك جور ارضاي حس هنري خودم است كه هميشه عكاسي را دوست داشتهام. ديگر اين كه كمي پول براي كارهايي كه ميكنم دربياورد. چون آگهيهاي گوگل محتواي فارسي را جواب نميدهند و گذاشتنش در وبسايتهاي فارسي فايده ندارد. از طرفي هم جايي كه عكس باشد بيشتر ميتواند خواننده جذب كند تا جايي كه محورش متن باشد. در ضمن عكس فرا-زباني هم هست، هر كس از هر جاي دنيا ميتواند بيننده آن باشد. بنابراين با آن دارم با يك تير چند تا نشان ميزنم، بدون اين كه هيچي تيري تيري ديگر را خنثي كند. سير حركتي كه تو در وبلاگت داشتهاي، كم و بيش در وبلاگهاي ايراني هم مؤثر بوده، حركت از بلاگر به مووبلتايپ، استفاده بلاگرولينگ و ابزارهاي ديگر و... خودت اين سير حركت را چگونه پيدا ميكردي؟ من هم از ديدن چيزهايي كه در وبلاگستان انگليسيزبان اتفاق ميافتد اين چيزها را كشف ميكنم. چون هميشه سر و گوشم ميجنبد و دنبال چيزهاي تازه هستم(البته به جز زن تازه كه چون خوبش را دارم، دليلي براي آن نميبينم!) وقتي هم چيز تازهاي پيدا كنم سريع آن را با بقيه درميان ميگذارم، البته بعد از اين كه خودم انجامش دادم. بالاخره نميشود كه آدم بيعيب باشد، اين شيطنتها هم عيب من است و خودم هم ميدانم. - وبلاگ سردبير: خودم - صبحانه - چگونه در اقيانوس اطلاعاتي اين روزها غرق نشويم؟ -نخستين مقاله فارسي در باره وبلاگ(البته به قلم درخشان!)