این بچه غول راه گم کرده را چگونه میشود سر به راه کرد
10 فرمان الکامپ
ایتنا - الکامپ از بس که ول گشته، دروغگو شده. نه که میخواهد سری توی سرها دربیاورد و نه که توانش را ندارد، بیخودی آمار میسازد. اینجوری هم خودش را بزرگ میکند و هم برای سخنرانی این رییس و آن مسئول خوراک میشود.
ایمان بیک نمایشگاه الکترونیک، کامپیوتر و تجارت الکترونیکی (الکامپ) امروز ۱۷ ساله شده؛ نمایشگاهی که از کودکی تاکنون که در عنفوان جوانی است، همواره بیش از آنکه فکر کند، حرف زده، آمار ساخته و برای نمایشگاههای بینالمللی آن سوی آب شاخ و شانه کشیده و منم منم زده است. الکامپ ۱۷ ساله که در خانوادهای با ۲۰-۳۰ سر عائله (نمایشگاههای کامپیوتر استانی و محلی و نمایشگاههای متعدد مرتبط با فناوری اطلاعات در همین پایتخت) از بازار نیمهراکد فناوری اطلاعات ایران زمین ارتزاق میکند و باید نانآور خانواده بزرگ فناوری اطلاعات هم باشد، چارهای جز کار یدی ندارد - دانشی که ندارد این یتیم آواره- نیمه بالا بیندازد، خاک سرند کند و الوار پشت الوار در نجار خانهاش، غرفه بیاراید. اما همین کار یدی را هم ۹ ماه آزگار فراموش میکند و سر سیاه زمستان– بی که توشهای اندوخته باشد- باید بیاید و کرکرهها را بالا بکشد و فکر نانی و قاتقی باشد. مثل بچههای شرور ۹ ماه را به گردنکشی برای این و آن پرداخته و سر گذر، زنجیر دور انگشت چرخانده و به تماشای دعوای گندهلاتهای محل نشسته است. پدر و مادر خوانده و ناخوانده کم ندارد این مادر مرده، اما چنان چون لنی داستان موشها و آدمها، جان به لب میکند کسی را که سرپرستی این بچه غول را به دست میگیرد و موش لاجون فناوری اطلاعات را که در جیب گذاشته، ناز که میخواهد بکند، به فشاری گردن میشکند. فرض کنیم ما سرپرست امروز الکامپ هستیم، قول و قرار گذاشتهایم که سرپرستاش بمانیم و کمی آداب معاشرت یادش بدهیم. بیایید ببینیم الکامپ چه حقی به گردن ما دارد و با گرفتن چه آموزشهایی سربهراه میشود. در ۱۰ فرمان، الکامپ گردنکش را به رها درست رهنمون شویم و بعد، بنشینیم از این جوان سربهراه موفق لذت ببریم.
فرمان اول- دروغ نگو الکامپ از بس که ول گشته، دروغگو شده. نه که میخواهد سری توی سرها دربیاورد و نه که توانش را ندارد، بیخودی آمار میسازد. اینجوری هم خودش را بزرگ میکند و هم برای سخنرانی این رییس و آن مسئول خوراک میشود. در قدم اول باید به الکامپ یاد بدهیم خودش باشد. دروغگویی از بدترین گناههاست. الکامپ باید خودش را بشناسد تا بداند برای پیشرفت و درآوردن سری توی سرها باید چه کار بکند. بچه میخواهد بینالمللی باشد. اما امکاناتش را ندارد، خارجیها نمیآیند، بخواهند بیایند هم نمیتوانند. نه قوانین واردات همراهی میکند، نه حمل و نقل داریم، نه هتل هست به قدر کافی که بیایند و بخوابند و نه ... حالا هی الکامپ بگوید مشارکت خارجی فلان درصد رشد کرد و بهمان نفر آمدند. ما که میدانیم کی به کی است. دروغ نگو الکامپ جان، لااقل با ما روراست باش.
فرمان دوم- به عهدت وفا کن نمایشگاه ما یاد گرفته که زیر قولش بزند. فرقی نمیکند با کی، به هر حال الکامپ باید یاد بگیرد که حرف مرد یکی است. نامردی شرط بزرگی نیست. اینکه قول بدهی بمانی و ناگهان سر از خانه دیگری درآوری، اینکه قول بدهی ببخشی و لحظه آخر چک امانت نقد کنی و اینکه هی بگویی پنج روز میمانی و ناگهان چهار روزه کرکرهها را بکشی، اینها رسم وفاداری نیست. وفای به عهد مهم است، آدم را بزرگ میکند و احترام بر میانگیزد. الکامپ جان! اگر میخواهی عزیز باشی، به عهد و پیمانت وفا کن.
فرمان سوم- گردنکشی مکن همسایه و همخانه، دوست و نارفیق فرقی نمیکند. شرط ادب نیست که گردنکشی کنی. آن عادت زشت زنجیر چرخاندن سر گذر را فراموش کن. درخت هرچه پربارتر، سر به زیرتر. اگر خودت را میشناختی و به ۱۷ سال زندگی پرفراز و فرودت مینگریستی، میدانستی که بهترین نیستی. با همین نمایشگاه همسایه هم نمیتوانی پنجه در پنجه بیندازی. خب البته ایران بزرگ است و امکاناتش را داشتهای، اما حالا که فرصتها را سوزاندهای، تو فعلا کار یدی بلدی و با ریختن عرق جبین و کد یمین، به زحمت چاشتی فراهم میکنی که بگذاری سر سفره فاوا. با رجز خوانی وقتت را میکشی و با گردنکشی برای آنان که میآیند تا به تو رونق بدهند، عرض خود میبری و زحمت ما میداری. فرزند! گردنکشی مکن و رجز نخوان. مدتی سرت به کار خودت باشد. از تو حرکت، از خدا برکت. روز بزرگی تو هم فرا میرسد.
فرمان چهارم- در معامله منصف باش اگر آن روزها که رجز میخواندی و سر گذر به تماشای دعوای این و آن مینشستی، میرفتی و چرخی در بازار میزدی، میفهمیدی که معامله چیست و لفظ بازاری حکم سند دارد. اینکه در معامله غش کنی، هرجا که بوی پول میآید قیمتت را بالا ببری، امانت را پس ندهی و خون به دل بازار کنی، انصاف نیست، تازه اعتبارت را هم از بین میبرد. اگر میخواهی سری توی سرها در بیاوری و در این بازار بمانی، منصف باش. مشتری ببیند سر قیمت بازی در میآوری خیلی زود سر از حجرههای دیگر در میآورد، حتی اگر آن سوی آب باشد.
فرمان پنجم- با هرکسی منشین تکلیفت را مشخص کن. میخواهی چه کسی سرپرستیات بکند. به سودت نیست دست دولت بمانی. بخش خصوصی هرچه که باشد، فکر سود خودش است و دودوتا چهارتا میکند. این باعث میشود که تو هم سود کنی و شفاف باشی و رشد کنی. با هر کسی هم که میمانی- شرط وفای به عهد که یادت نرفته است؟- با او بمان. بگذار برای آیندهات برنامهریزی کند. سر به سرمان نگذار.
فرمان ششم- دنیا را بگرد اینکه مثل کبک سرت را زیر برف کنی، مشکلی حل نمیشود. برو ببین دنیا دارد چکار میکند که نمایشگاههای فاوایش رونق میگیرد. خودت هم که نتوانی بروی کسانی هستند که استاد این کارند، آنها رفتهاند و دیدهاند. لااقل بپرس. دنیا را که بگردی میبینی قوانینات گاهی غلط است و رفتارت مناسب نیست و هزار گیر و گور دیگر داری. از قدیم گفتهاند «دنیا دیدن به از دنیا خوردن». تجربهای که از نگاه کردن به دنیا میاندوزی، برای آیندهات ارزشمند است.
فرمان هفتم- مغزت را به کار بینداز نه اینکه کار یدی بد باشد، نه. اما در این دنیای پررقابت نمایشگاهها، فکر اگر نکنی، کلاهت پس معرکه است. هم باید به نمایشگاه و امکاناتش فکر کنی و هم از اوضاع و احوال فناوری اطلاعات سردربیاوری. شنیدهام امسال برنامهریزی کردهای که چند نشست تخصصی هم داشته باشی. خوب است اما کافی نیست. وقتی میگویم با سرپرستات بمان برای همین میگویم. باید یک سال جهتگیریهای فناوری اطلاعات را زیرنظر بگیری و مطابق آن جهتگیریها عمل کنی. اینجوری هم خودت مغزت به کار میافتد و هم به درد مملکت میخوری. اما اگر بخواهی دقیقه ۹۰ و برای خالی نبودن عریضه، کارنامهات را با این نشست و آن نشست پر کنی به جایی نمیرسی. از ما گفتن. مغزت را به کار بینداز، فکر کن و بگذار برایت فکر کنند.
فرمان هشتم- تنپروری مکن اینجوری که معروف شدهای به بچهای شرور و درس نخوان، برای آیندهات خوب نیست، از گذشتهات بگذریم که به یللی تللی گذشت. همین امروز به فکر فردا باش. سخت کار کن. برنامهریزی کن و کار امروز را به فردا مگذار. داستان آن مورچهها و آن گنجشکک تنبل را به یاد بیاور. آن روزها که «جیک جیک مستونت بود و یاد زمستونت نبود» دیگر گذشت. از همین امروز برای پاییز و زمستان بعد که ۱۸ ساله میشوی برنامه بریز.
فرمان نهم- منظم و آراسته باش سالنهایت خوب نیست. نورت کافی نیست. فضای خورد و خوراکت ( که غربیها میگویند فوت کورت) مناسب نیست، اینترنت درست و درمان نداری، دستفروشها در حول و حوشات بینظمی ایجاد میکنند. حتی وقتی افتتاح شدهای ساخت و سازها ادامه دارد. برنامه نداری. وسایل حمل و نقلات آماده نیست. معلوم نیست بلیت فروشی داری یا نداری، آمار درست و حسابی از بازدیدکنندگانت نداری. آمار و اطلاعات مشارکتکنندگانت هم شفاف نیست. خیابانهایت پر است از کاغذ و آشغال که مردم میریزند و کسی هم جمعشان نمیکند. الکترونیکی نیستی. خبرنگارانت خیلی سالها جای درست و حسابی ندارند، اگر هم جایی باشد معمولا برنامهریزی شده نیست ( خدا کند امسال داشته باشند). خلاصه خیلی ایراد میشود از سر تا پایت گرفت. اینجوری شلخته در انظار ظاهر نشو، کمی به سر و شکلت برس. آراسته که باشی، آدم خوشش میآید به تو سر بزند. اما با این سر و وضع مردم را فراری میدهی، به ویژه اگر کسی از آن سوی آب بخواهد بیاید. باید بدانی که قرار است به نماد ملی فناوری اطلاعات ما تبدیل شوی و شلختگی در شان ملت ما نیست.
فرمان دهم- میهماننواز باش هرآنچه گفتیم برای بزرگی خودت بود. چون تو را سربلند میخواهیم. میخواهیم قدر ببینی و بر صدر بنشینی. این کارها را که بکنی، مردم علاقهشان به تو بیشتر میشود. میدانم که برای تکیه زدن بر جای بزرگان، اسباب بزرگی همه باید آماده باشد که بعضیهایش در اختیار تو نیست. اما به هر حال باید هر کاری که میتوانی بکنی. تمام این کارها را بکن تا مردم بیایند. اما وقتی که آمدند هم باید میهماننوازی ببینند. تو در صنعت نمایشگاهی فعالی که بخشی از خدمات است و در آن مشتریمداری بسیار مهم. به لابلای ۹ فرمان قبلی نگاه کن! میفهمی برای میهماننوازی که ویژگی ایرانیان هم هست، چه کارهایی باید بکنی. وسایل حمل و نقل مناسب، هتل خوب، قوانین و مقررات عادلانه و جهانی، سالنهای آراسته، فراهم کردن اسباب آرامش مردم و ... همه و همه از تو میزبانی شایسته میسازد.