شبنم کهنچی - شک ندارم جامعه ما پر از ظرفیتها و تواناییهایی است که با به کار گرفتنشان میتوانیم به سرعت پیشرفت کنیم. جوانان خوشفکر، توانا، میانسالهایی که کولهباری از تجربیات ارزشمند دارند، ایدهپردازها و حتی سرمایهگذارانی که عاشق شهرت و کسب درآمد هستند. اما چرا اینجا ماندهایم؟ چرا با وجود داشتن سرمایه انسانی جوانی که صاحب توانایی، مهارت و دانش هستند کند پیش میرویم. ما عقب میمانیم. عقب میمانیم چون همیشه در پذیرش شرایط جدید مقاومت میکنیم و فکر میکنیم هر تغییری، توطئهای است برای در چنگ گرفتنمان. تفکر غالبمان همیشه، خاکریزهایی دارد که وادارمان میکند از خود دفاع کنیم و تصور غالبمان به ما میگوید قرار است به ما حمله شود و همیشه پر هستیم از اطلاعات سری و دیوارهایی آسیبپذیر که باید از آنها مراقبت کنیم.
ما مقاومان بی رهبر
عقب میمانیم چون بیش از آنکه دوست داشته باشیم رهبر باشیم، پیرو بودن را ترجیح میدهیم؛ قدم گذاشتن در راههای تجربه شده، الگوبرداری از طرحهای اجرا شده و ایرانی کردن همه چیز. این اتفاق وقتی میافتد که گاردمان را کمی باز میکنیم، هنگامی که جامعه موافق همراه شدن با تغییرات جدید بزرگتر میشود و جامعه مخالف با جهان پیش رفتن، کوچک و کوچکتر میشود.
میتوانم در حوزه کاری خودم به این موضوع بپردازم؛ شبکههای اجتماعی. اکثر ما به خاطر داریم مواجهه جامعه و دولت با اینترنت حدود دو دهه پیش چگونه بود. بخش بزرگی از جامعه و البته کل حاکمیت با موضعگیری منفی در اظهار نظرهایشان اینترنت و بستری که برای برقراری ارتباطات مهیا کرده بود را به چشم یک تهدید میدیدند؛ از تهدید اجتماعی گرفته تا تهدید سیاسی. آن روزها که هنوز خبری از فیسبوک نبود و پیرهن عثمان، چت یاهو بود. بعدتر که اورکات و یاهو ۳۶۰ به عنوان اولین شبکههای اجتماعی از راه رسیدند، دسته جدیدی از اخبار در رسانهها شکل گرفت؛ اخباری که حکایت از پخش عکسهای دخترها و خیانت همسرها و دامهای دزدی با استفاده از اینترنت داشت.
مخالفتها ادامه داشت اما آنچه در کنترل مخالفان قرار نداشت گسترش و هویدا شدن بهرههایی بود که میشد از اینترنت برد. تا ماجرا به فیسبوک رسید. مخالفت با حضور در فیسبوک با اظهارنظرها آغاز شد و تا ارعاب و تهدید و توهین هم پیش رفت. چرا میگویم توهین؟ چون خوب به خاطر دارم چند سال پیش رییس پلیس وقت گفت فیسبوک فیلتر است چون کاربران شعور استفاده از این شبکه اجتماعی را ندارند. ارعاب و تهدید هم که مشخص است؛ فیلتر کردن و به صورت غیر رسمی جرم اعلام کردن فعالیت در فیسبوک.
گارد شکست اما...
خدا را شکر باید کرد که زمان، هر چند دیر، اما دگرگون کننده هر وضعیتی است. حالا به جایی رسیدیم که وزیر امور خارجهمان با فعالیت در شبکههای اجتماعی از جمله فیسبوک یکی از پیشروهای دولت است و اختلاف نظرها درباره رفع فیلترینگ فیسبوک منجر به بحثها و گفتوگوهایی شد که نشان داد بخش بزرگی از جامعه و البته حاکمیت نظرشان درباره این شبکه اجتماعی تغییر کرده است. ما حتی شروع به راهاندازی و فعال کردن شبکههای اجتماعی کردیم؛ کلوب، تبیان، لنزور، آپارات و بسیاری از شبکههای کوچک و بزرگ. اما چه اتفاقی افتاد که به صورت مشخص شبکههایی مانند کلوب و تبیان، مورد استقبال چندانی قرار نگرفتند.
مرغ ما هم غاز است
نیروی انسانی، چه در ایران، چه خارج از ایران وجود دارد. نیروی انسانی صاحب تفکر، ایده، مهارت و البته توانایی ارتقای آنهاست. چرا نیروی انسانی ما شبکه اجتماعی مانند کلوب و تبیان را عرضه کرد، اما نیروی انسانی در کشوری دیگر، شبکهای مانند فیسبوک را به دنیا معرفی کرد. شبکهای که مرزها را نه تنها در بسترش بلکه در نامش هم از بین برده. کسی نمیگوید شبکه اجتماعی آمریکایی، میگوییم بزرگترین شبکه اجتماعی دنیا. یا اگر خیلی بزرگش هم نکنیم میگوییم بزرگترین شبکه اجتماعی. اما ما اینجا در اخبار و گزارشها و اظهار نظرها میگوییم و میشنویم شبکه اجتماعی ایرانی... .
کلوب، تبیان و دهها شبکه اجتماعی دیگری که اگر جستوجو کنید به سادگی میتوانید بیابید، الگوبرداری از شبکهاجتماعی فیسبوک کردند؛ امکانات، طراحی و خدماتی که در شبکههای اجتماعی راهاندازی شده توسط نیروی انسانی ایرانی راهاندازی شده، همان چیزی است که در فیسبوک است.
این شبکهها برای ایجاد جذابیت هیچ ایدهای ندارند و کاربران هنگامی که به مقایسه شبکه اجتماعی فیسبوک با یکی از شبکههای اجتماعی راهاندازی شده از سوی فعالان ایرانی میپردازد، با کاربری سادهتر و حرفهایتر فیسبوک ترجیح میدهد همانجا بماند و از فیلترینگ استفاده کند.
ناباوری، نابارورمان کرد
چرا شبکههای اجتماعی که ما راهاندازی کردیم، بزرگ نشد؟ اولین پاسخ را بعد از درک مفهوم رسانههای اجتماعی باید در حوزه برنامهریزی و ایدهپردازی جستوجو کرد. مفهوم و خدماتی که میتوان از رسانههای اجتماعی تعریف کرد و ارایه داد برای کسانی که اینجا اقدام به طراحی یک شبکه اجتماعی میکنند چندان شفاف نیست. بخشی از جامعه ما هنوز باور نکرده رسانههای اجتماعی چه تاثیری میتواند در رشد اقتصادی کسب و کارهای کوچک و بزرگ داشته باشد. یا حتی در حوزه سیاسی چه کمکی میتواند به احزاب کند.
تصوری که از رسانههای اجتماعی داریم، محیطی است که صرفا برای انتشار دلنوشتهها و لایک کردن و به اشتراک گذاشتن عکس و ویدیو است. اگر کمی حرفهایتر و جدیتر به ماجرا نگاه کنیم شاید بتوانیم در راستای رشد در یک حوزه مشخص، شبکه اجتماعی طراحی کنیم که دایره امکانات بستهتر اما تخصصیتری داشته باشد. از سوی دیگر برای بسیاری از ما کافی است تنها یک شبکه مانند فیسبوک داشته باشیم؛ نه مخاطبانمان را هنگام طراحی شبکه مشخص میکنیم و نه سیاست بلندمدتی برای ارایه خدمات و بزرگ شدن شبکه داریم.
بی برنامگی کشنده است
از موفق نبودن مدیریت این شبکهها کار میکنند نیز میتوان به عنوان یکی از دلایل موفق نبودن شبکههای اجتماعی داخلی نام برد. کافی است به فیسبوک و نحوه مدیریت داخلی و نتایجی بیرونی آن نگاهی بیندازیم.
یک برنامه منظم برای به روز رسانی و ایدهپردازی، برای ارایه گزارشهای مالی و سیاستگذاریهای سالانه، برای برگزاری نشستهای خبری و اطلاعرسانی به کاربرانی که از شبکه استفاده میکنند، برای رصد کردن توانایی کارمندان و ارایه پیشنهادات کاری جدید در فواصل زمانی معین جهت جا به جایی کارمندان در راستای افزایش کارایی آنها، برای ترسیم چشمانداز چند سال آینده و تهیه برنامه تجاری مناسب و گام بر داشتن بر اساس آن و... وجود دارد. این برنامهها منجر به شفافسازی در مورد قدمهای بعدی، چشمانداز آینده، اهداف و در نتیجه بهبود کارایی تیم خواهد شد که نتیجه بیرونی آن ارتقای جایگاه محصول (که اینجا شبکههای اجتماعی مد نظرمان است) خواهد بود.
در کدام یک از شرکتهایی که برای طراحی و راهاندازی یک شبکه اجتماعی در ایران تیم جمع میکند این برنامهریزیها و اطلاعرسانیها وجود دارد.
چند نفر از کاربرانی که گیگهای شبکههای اجتماعی محسوب میشود کادر مدیریتی شبکههای اجتماعی مانند کلوب، تبیان، آپارات یا لنزور را میشناسند؟ چند بار گزارشی از سیاست سالانه این شبکهها منتشر شده؟ چه گزارشی در مورد وضعیت مالی و برنامه تجاری این شبکهها نوشته و در اختیار رسانهها قرار داده شده است؟ در چند همایش، مدیران این شبکهها به عنوان سخنران درباره ایدهشان و راهی که آمدهاند صحبت کردهاند؟
دست سایه را رها کن
اینجا همه چیز در سایه است و پیشرفت در سایه امکانپذیر نیست. دسترسی به آمار دقیق کاربران فعال در شبکههای اجتماعی که از سوی ایرانیها راهاندازی شده است اگر نگوییم محال است، بسیار سخت است.
در مورد برنامه تجاری نیز محال است بتوان از میزان درآمد کسب شده آنها و برنامه آیندهشان برای افزایش درآمد اطلاعات دقیقی بتوان به دست آورد. حتما میدانید اینجا کشوری است که اعداد و ارقام، جزو اطلاعات سری مردمانش محسوب میشود.
از روزنامهها گرفته که تمایلی به اعلام دقیق تیراژشان ندارند تا شرکتهای کوچک و بزرگی که از رونمایی کردن از اعدادشان در حوزه تولید، هزینه، درآمد و الی آخر فرار میکنند. اینجا همه چیز «حدودی» است؛ حدود هزار بازدید روزانه، حدود ۱۰۰ هزار کاربر، حدود ۲۰ میلیون سرمایه و غیره. اینجا شفافسازی، احساس ناامنی به مدیران و صاحبان کسب و کارها میدهد. در حالی که شفافسازی باعث جلب اعتماد مشتریان (اینجا کاربران مد نظر ماست) میشود.
ارث را بگذار و بگذر
هر چند طراحی و راهاندازی شبکههای اجتماعی، دنیایی کاملا نو و کم سن و سال در ایران است اما خصلتهای قدیمی به فعالان این حوزه هم سرایت کرده است. اگر نگوییم وقتش گذشته، باید بگوییم وقتش رسیده جدیتر به این حوزه و تولید محتوای رسانههای اجتماعی نگاه کنیم. این حوزه، حوزهای است که میتواند تاثیر به سزایی در بازار کار داخلی داشته باشد. از به کار گرفتن تیمهای مشاورهای گرفته تا گرافیستها و برنامهنویسها و کپیرایترها. فقط باید کمی بزرگتر فکر کنیم و باور کنیم قرار است کاری انجام دهیم نه کاری انجام دهیم که باوری را از سر بازکنیم.