برای رسیدن به این جواب که چطور میتوان یک شبکه اجتماعی مورد اقبال خلق کرد، اول از همه متوجم شویم که شبکه اجتماعی دقیقا چیست؟ باید از چند وجه بررسی کرد که دقیقا «شبکه اجتماعی» چه تعریفی دارد تا بتوان شبکههای اجتماعی را از پیامرسانها جدا کرد. یک مثال بزنم تا تعاریف روشنتر شود. ما یک «پیامرسان» داریم که فقط یک پیامرسان است و «ارتباط مردم» در این پلتفرم طوری است که نمیتوانیم آن را شبکه اجتماعی بنامیم. بنابراین «واتسآپ» شبکه اجتماعی نیست و صرفا برای صحبتکردن دو نفر یا یک گروه با هم است. در واتسآپ و پیامرسانهای دیگر، «تعامل» بین افراد به هیچوجه آنطور که در شبکههای اجتماعی تعریف شده، وجود ندارد. دو نفر یا یک گروه که نسبت به هم شناخت دارند، در واتسآپ یا پیامرسان صحبت میکنند، ولی در شبکههای اجتماعی، گستردگی ارتباط افراد بسیار متفاوت است.
رشد ارگانیک برای هر شبکه اجتماعی بسیار اهمیت دارد و هر فردی میتواند تفسیر متفاوتی از شبکههای اجتماعی داشته باشد. کسی نمیتواند در دنیا چنین ادعایی داشته باشد که میخواهد یک شبکه اجتماعی راهاندازی کند، بلکه میگوید قصد دارد جایی یا چیزی راهاندازی کند که آزادیبیان وجود داشته باشد و در کنارش فیلم ببیند و بتواند خرید کند. پس در حال حاضر راهاندازی شبکه اجتماعی جدید و مورد اقبال در ایران، عملا یک رویاست. زمانی که واتسآپ فیلتر شد، بسیاری از کاربران جدید متوجه شدند این اپلیکیشن تا چه میزان فاقد امکانات اولیه در قیاس با تلگرام است، اما چرا هواداران زیادی جذب کرد؟ به این دلیل که واتسآپ در زمان مناسب توانست خودش را به بازار و مخاطب معرفی کند.
وقتی اپلیکیشن در یک زمان صحیح، خودش را تثبیت کند، مسیر معرفی خودش را بهخوبی طی کرده است. روزی که فیسبوک، پلتفرم واتسآپ را خریداری کرد، حدود 450میلیون کاربر داشت. تلگرام در قیاس با سایر اپلیکیشنهایی که برای ارتباط کاربران است، واقعا یک سروگردن بالاتر است، اما واتسآپ در یک زمان «درست» خودش را معرفی کرد. زمانی واتسآپ خودش را به دنیا معرفی کرد که درمجموع بیش از پنج پیامرسان معتبر در دنیا وجود نداشت. با وجودی که تلگرام جای امنتری نسبت به واتسآپ است و اتفاقا واتسآپ به لحاظ امنیتی جای بسیار خطرناکی است، اما باز هم میبینیم که کاربران واتسآپ در صورت داشتن فیلترشکن همچنان از آن استفاده میکنند.
مورد چین
شکل فرهنگی و مدل حکمرانی یک کشور، مسئله بسیار مهمی است؛ بهطور مثال در چین بهخاطر کسبوکارهای جدید، وقتی یک تبصره مالیاتی اضافه میشود، عملا کسی نمیتواند اعتراض کند و آن سبک حکمرانی، خودش را به مردم تحمیل میکند. در فرآیند تاریخی و مدلی که مردم چین در آن رشد کردند و تربیت شدند، اینطور بیان میشود که حاکمیت عاقلتر از مردم است و صلاح جمعیت غالب را میداند؛ پس تصمیمی که میگیرد نیز صحیح است و کسی معترض نمیشود.
چینیها در برههای از تاریخ زندگی کردند که امپراتوری حاکم بوده و اصلا شخص اول کشور یا همان امپراتور را نمیدیدند. در کشور چین اگر یک قانون یا تبصره مالیاتی مصوب شود، مردم حق ندارند کوچکترین اعتراضی کنند و البته حتی اگر این حق را داشته باشند هم، عموم مردم اصلا به سمت نقد یا اعتراض چنین تصمیمی نمیروند، چون به آنها اینطور القا شده که تصمیمات مقامات دولتی صحیح و در جهت منافع مردم است. رفتار مردم ایران نسبت به حکمران و حاکمیت نیز هنوز از الگویی تبعیت میکند که 500سال پیش بوده است.
ممکن است کسی بگوید رفتار مردم تغییر کرده، ولی الگویرفتاری بین مردم و حاکمیت ثابت است. اینها پارامترهایی است که میتواند تعیین کند در یک جغرافیای سیاسی، پدیدهای مثل شبکههای اجتماعی چطور خودش را نشان میدهد. شما به هر کشوری بروید، نوع فعالیت مردم با شبکههای اجتماعی چطور است؟ بهطور مثال در کشور عراق «فایر چت» بسیار کاربرد داشت.
همچنین نروژ، مردمی دارد که نگاهشان نسبت به حقوق آزادی افراد و عدالت اجتماعی در قیاس با سایر کشورها متفاوت است؛ پس رفتار مردم نروژ با اپلیکیشنهای مشابه متفاوت است، چون فرهنگ آنها متفاوت است. بزرگترین اشتباه این است که بگوییم چین توانست پلتفرمهای داخلی خودش را اجرایی کند.
اجراییشدن خواسته دولت مبنی بر فراگیرشدن پلتفرمهای داخلی، بهخاطر جمعیت زیاد کشور نیست، دلیلش این است که در کشور چین با یک جبر تاریخی روبهرو هستیم که «سرویس ویچت» جواب داده است. مردم چین بهصورت کاملا شفاف میدانند که تمام رفتارهایشان توسط دولت شنود گسترده میشود؛ به همین دلیل دولت این اختیار را دارد که اکانت کاربران چینی را بدون توضیح مسدود کند.
البته مردم چین نسبت به این مسئله اعتراضی ندارند و بهراحتی پذیرفتهاند که هر رفتارشان در شبکههایاجتماعی توسط حاکمیت چک شود. اما مردم ایران چنین مسائلی را بهراحتی قبول نمیکنند و کوتاه نمیآیند که مسائل خصوصیشان بهراحتی توسط دولت شنیده یا خوانده شود. برای قیاس بیشتر فرهنگی دو کشور عرض کنم؛ پلتفرمی در چین وجود دارد که به کاربرانش وام میدهد، اما اگر افرادی که وام دریافت کردهاند، در تاریخ مشخصی وام را پرداخت نکنند، مدیران آن شرکت بهراحتی تهدید به انتشار عکسهای خصوصی افراد میکنند و این کار نیز بارها رخ داده، اما بهعنوان یک تخلف در این کشور، پلتفرم را مسدود نمیکنند؛ با وجودی که ناقض تمام مسائل اخلاقی است.
بهدلیل اینکه قانونی در دولت چین وجود دارد که شما میتوانید به هر شکلی که میتوانید، پول را از فرد بدهکار بگیرید؛ البته بهجز کشتن! همچنین کشور چین قانون دیگری وضع کرده به اسم «سیستم امتیازدهی اجتماعی». ماجرا از این قرار است که دولت میتواند امتیاز سیستم اجتماعی افراد جامعه را چک کند و اگر یک فرد ساکن در چین امتیاز قابلقبول اجتماعی کسب نکرده باشد، دولت میتواند آن فرد را از یکسری حقوقاجتماعی محروم کند. بهطور مثال اگر فرد در «ویچت» صحبت سیاسی کند، از بسیاری حقوقاجتماعی محروم میشود. شاید برای بسیاری جالب باشد که بدانند چینیها ازطریق «ویچت» خریدهای روزانهشان را انجام میدهند و اگر اکانتشان بسته شود، واقعا در زندگی روزمره به مشکل برمیخورند.
البته در کشور ایران نیز ما چالش مشابهی داشتهایم؛ خواسته یا ناخواسته نگاه مردم ایران نسبت به آزادیبیان و نوع تعاملشان، در قیاس با میانگین منطقه کمی متفاوت است؛ بهخاطر آسیبهایی که در دورههای مختلف رخ داده، نسبت رویکرد جامعه با حاکمیت کمی متفاوت است. «اکوسیستمها» در کشورها چنان متفاوت است که نوع واکنش مردم نسبت به استفاده از شبکههایاجتماعی تفاوت دارد. «کیس ایران» در تعامل با نسل قدیم و جدید برای استفاده از شبکههایاجتماعی و اینترنت تابعی از یکسری آموزهها، اصول و اتفاقات تاریخی است که مختص این کشور است. ما در جغرافیایی زندگی میکنیم که چنین موضوعی بسیار پررنگ شده است.
بنابراین باید بر این مسئله تاکید کنم که موفقشدن دولت چین مبنی بر اجراییشدن پلتفرم داخلی بهدلیل سیاست فرهنگی جامعه آن کشور است که آن را میپذیرند و نسبت به این ماجرا کوتاه میآیند. خواسته مردم ایران نسبت به حوزه اظهارنظر از الگویی تبعیت میکند که یک تعریف تاریخی-فرهنگی دارد؛ همانگونه که واکنش چینیها نسبت به بستهبودن فضای سیاسی کشور هم سبقه تاریخی دارد.
مسئله توانایی
وضعیت روانی مردم و وضعیت نگاه تاریخی مردم به حاکمیت را باید تحلیل کنیم تا ببینیم آیا مردم با وجود فیلترینگ گسترده، به سمت پلتفرم ایرانی میروند یا خیر. البته طبعا پلتفرمهای ایرانی، کاربرانی جذب خواهند کرد. کاربران شبکههایاجتماعی در ایران بهجز افراد حاکمیتی به دو بخش تقسیم میشود؛ یکی کاربران عادی که فقط برای تفریح در فضای مجازی هستند و دوم، افرادی که کسبوکارشان در شبکههای اجتماعی است. بعید میدانم آندسته از افراد عادی که برای تفریح یا صرفا «ارتباط» در شبکههایاجتماعی و پیامرسانها حضور دارند، به سمت پلتفرمهای داخلی بروند؛ چراکه نسبت به حضور در پیامرسانهای داخلی آنطور که باید، اعتماد و اقبالعمومی وجود ندارد. رویکرد تاریخی مردم ایران نشان داده که بهراحتی چنین مسائلی را از سوی دولت قبول نمیکنند و درواقع زیر بار یک دستور مطلق اجباری نمیروند.
بخش کسبوکار اما شاید به سمت پلتفرمهای داخلی برود؛ چراکه شاید بخشی از کسبوکارها مجبور شوند برای اینکه شغلشان از بین نرود، پلتفرمهای داخلی را دانلود کنند. این نکته مهم را هم از یاد نبریم که هیچ پلتفرم ایرانیای نمیتواند چنین تعداد کاربری را به لحاظ جمعیت و تعداد، پوشش دهد و اصلا تواناییاش را ندارد.
از سوی دیگر، اینترنت ماهوارهای طبعا در شرایطی که در کشور ایران قابل دسترس، امن و فراگیر شود، نقش فیلترینگ را کمرنگ خواهد کرد. پیشبینی میشود تا دو سال آینده «اینترنت ماهوارهای» گسترش قابلملاحظهای در ایران داشته باشد و تقریبا هر ایرانی بتواند از اینترنت ماهوارهای یا اینترنتی استفاده کند که نظارت دولتی در داخل کشور، روی آن وجود نداشته باشد. (روزنامه هممیهن)