ایتنا - آنهایی که اخبار تجارت را دنبال میکنند احتمالاً در چند ماه گذشته متوجه پدیدهای جالب و عجیب شدهاند: چین در حال نابودکردن شرکتهای اینترنتیاش است.
این ماجرا زمانی آغاز شد که – یا حداقل اکثر مردم در ایالاتمتحده زمانی متوجه آن شدند که – دولت عملاً عرضه اولیه سهام شرکت انت فایننشال را کنسل و سپس این شرکت را منحل کرد. «جک ما»، مؤسس انت و همچنین مؤسس شرکت عظیم تجارت الکترونیک علیبابا، برای ملاقات با دولت احضار و بعد برای چند هفته ناپدید شد. سپس دولت یک جریمه ضد انحصاری(آنتیتراست) چند میلیارد دلاری علیه علیبابا (که گاهی آن را با آمازون مقایسه میکنند) وضع کرد، مرورگر وب محبوبش را از اپاستورها حذف نمود، و چند اقدام دیگر نیز علیه این شرکت انجام داد. ارزش امپراطوری تجاری «ما» به شدت سقوط کرده است.
اما «ما» فقط برجستهترین هدف بود. دولت به دنبال شرکتهای فینتک[فناوری مالی] دیگر، از جمله شرکتهای متعلق به دیدی(اوبر چین) و تنسنت (بزرگترین شرکت رسانههای اجتماعی چین) نیز است. وقتی "دیدی" در حال آماده شدن برای عرضه اولیه سهام در ایالات متحده بود، تنظیمگران چینی اعلام کردند که در حال بررسی این شرکت بر اساس «مبانی امنیت ملی» بودهاند، و اکنون قرار است مجازاتهای متعددی علیه آن اِعمال کنند. دولت همچنین به اِعمال فشار «ضدانحصاری» مبادرت ورزیده است و تنسنت و بایدو-دو شرکت برتر اینترنتی چینی- را به خاطر معاملات سابقشان جریمه کرده است. تنظیمگران، رهبران شرکتهای بزرگ فناوری (همچنین شامل بایتدنس، شرکت مالک تیکتاک) را احضار کردند و احتمالاً آنها را تحت فشار قرار دادند. در حال حاضر شرکتهای فناوری متعددی در چین در حال «اصلاحشدن» هستند.
فهمیدن اینکه چه چیزی در حال رخ دادن است برای کسانی که بیرون از رابطه بسیار پیچیده و مبهم حزب، دولت و کسب و کار بزرگ چین قرار دارند بسیار دشوار است. حتی روشن نیست که چه کسی این احکام را صادر میکند یا ماحصل نهایی این سرکوبها چه خواهد بود. به همین دلیل فهمیدن اینکه چه اتفاقی در حال رخ دادن است بسیار سخت است.
برخی از مشاهدهگران این وضعیت را یک کمپین ضدانحصاری میبینند، مشابه آنچه که در ایالات متحده یا اتحادیه اروپا در جریان است. رهبران چین چنانکه مشهور است میخواهند مانع شکلگیری مراکز بدیل قدرت شوند، اما آیا غرب در این رابطه تفاوت زیادی با چین دارد؟ یکی از انگیزههای محرک در پس جنبش ضدانحصاری جدید در ایالات متحده مهار قدرت سیاسی شرکتهای فناوری بزرگ بهطور خاص است؛ اگر بخواهید، میتوانید سرکوب شرکتهای فناوری چینی را صرفاً یک جنبش نئوـبرندیس در مقیاس بزرگتر در نظر بگیرید. اما وسعت این سرکوب چینی به تفاوت مهمی اشاره دارد. ایالات متحده پیش از این چند غول شرکتی خود را سر جایشان نشانده است – مایکروسافت، ایتیاندتی، استاندارد اویل- اما در نهایت صنایعی که این شرکتها بخشی از آنها بودند را نابود نکرد.
بعید است که ما شاهد اقدام عظیمی علیه همه شرکتهای اینترنتی ایالات متحده در آنِ واحد باشیم، و کنش گسترده اتحادیه اروپا احتمالاً به شکل وضع قوانین جدید خواهد بود و نه سرکوبی سراسری. در مقابل، حمله چین به شرکتهای فناوری خودش بسیار فراگیرتر به نظر میرسد – چین فقط به بزرگترین شرکتهای اینترنتی حمله نمیکند، بلکه در حال حمله به کل این حوزه است. (بهروزرسانی: یک شاهد مهم در اینجا این است که چین همچنین ظاهراً در حال کاهشدادن سرمایهگذاری مخاطرهآمیز است. اگر خواهان رقابت بیشتری هستید، نباید تازهواردان را تارومار کنید!) هر دلیلی که داشته باشد، چین ناگهان دیگر طرفدار صنعتی که ما آن را «فناوری» میخوانیم نیست.
این اتفاق عجیبی است چراکه سالها در رسانههای غربی طرز فکر مرسوم این بود که داشتن یک بخش «فناوری» برای نوآوری و رشد و... حیاتی است. در واقع، سالهای سال خبرگان و صاحبنظران آمریکایی میگفتند که اقتصاد چین به خاطر اصرار دولت بر کنترل اطلاعات عقب خواهد ماند، زیرا اصرار دولت بر کنترل اطلاعات ساختن بخش فناوری در کلاس جهانی را برای چین غیرممکن خواهد کرد! سپس چین به هر روی یک بخش فناوری در کلاس جهانی ایجاد کرد، و حالا عمداً در حال نابودکردن بخش فناوری در کلاس جهانی است که خودش ساخته است. «نوآوری» به سبک آمریکایی دیگر کافیست!
اما توجه داشته باشید که چین در حال سرکوب همه شرکتهای فناوری خودش نیست. برای مثال چنین به نظر میرسد که هوآوی هنوز از حمایت کامل دولت برخوردار است. دولت با سرعتی متهورانه در حال تلاش برای ایجاد یک صنعت نیمههادی داخلی در کلاس جهانی است و برای رسیدن به این هدف مقادیر کلانی پول را به استارتاپها، حتی نامطمئنترین آنها، بذل و بخشش میکند. و همچنان مبالغ هنگفتی را نیز صرف هوش مصنوعی میکند. آنچه چین در حال نابودکردن آن است فناوری نیست – بلکه شرکتهای نرمافزار اینترنتی است که مستقیماً با مصرفکننده سروکار دارند و آمریکاییها تمایل دارند برچسب «فناوری» رویشان بزنند.
به هر حال چرا آمریکاییها «فناوری» را با شرکتهایی مثل گوگل، آمازون، و فیسبوک یکی میگیرند؟ یک دلیل این است که صنعت اینترنتی مصرفکننده چیزی است که آمریکا واقعاً در آن خوب است – برخلاف صنایع سختافزار الکترونیک، نرمافزار مصرفکننده حوزهای است که رقیبان آسیایی سختکوش و جاهطلب ما هنوز نتوانستهاند ما را در آن شکست دهند. دلیل دیگر این است که شرکتهای نرمافزاری بسیار سودآور هستند – فیسبوک در سال ۲۰۲۰ بیش از ۱۸ میلیارد دلار درآمد داشت، یعنی سه برابر میکرون یا هانیول و شش برابر سیسکو. شرکتهای نرمافزاری موفق با هزینههای جاری پایین، اثرات شبکهای، گنجینههای داراییهای فکری، ارزش برند قدرتمند، و محصولات متمایزشان بهطور طبیعی تمایل به ایجاد سودهای ناخالص بالا دارند. این امر هم در مورد شرکتهای نرمافزاری کوچکتر و هم در مورد شرکتهای نرمافزاری بزرگ صادق است. و از آنجا که ما در آمریکا اغلب تمایل به برابرگرفتن سود و ارزش داریم، این به معنای آن است که ما صنعت نرمافزارِ روبه مصرفکننده را پرچمدارِ صنعت خود میدانیم، پرچمداری که برای ملتمان ارزش اقتصادی بسیار زیادی به بار آورده است.
ممکن است چین بهسادگی امور را به نحو متفاوتی ببیند. ممکن است دولت چین به این نتیجه رسیده باشد که سود شرکتهایی مثل علیبابا و تنسنت بیشتر از طریق اجارهها حاصل میشود تا ارزش افزوده واقعی – اینکه آنها با بهره جُستن از مزیت نخستین حرکتکننده برای کسب اثرات شبکهای قدرتمند صرفاً روی یک زمین دیجیتال نامولد چمباتمه زدهاند، یا اینکه نظام مالکیت فکری به نحوی جانبدارانه به نفع این شرکتها کار میکند، یا چیزی شبیه به اینها. مطمئناً در آمریکا کسانی هستند که عقیده دارند فیسبوک و گوگل در مقایسه با سودی که پارو میکنند ارزش اندکی تولید میکنند؛ شاید رهبران چین نیز، به دلایلی که تا همیشه برای ما مبهم باقی خواهند ماند، به همین نتیجه رسیده باشند.
اما راستش را بخواهید من حدس میزنم که در اینجا چیز دیگری در حال وقوع است. اگر به چین و اقتصادش علاقه دارید، یکی از تحلیلگرانی که حتماً باید آثارش را بخوانید دان وانگ است که در GaveKal Dragonomics پژوهش میکند، و در نامهای که دان در سال ۲۰۱۹ نوشته است قطعه زیر توجه مرا جلب کرد:
«به نظر من اینکه جهان تصمیم گرفته است اینترنت مصرفی، برترین شکل فناوری باشد خیلی عجیب است. برای من روشن نیست که [چرا] اپلیکیشنهایی مثل ویچت، فیسبوک، یا اسنپ دارند مهمترین کار را در به پیش راندن تمدن ما که در زمینه فناوری شتابان در حال پیشرفت است انجام میدهند. به نظر من کاملاً محتمل است که فیسبوک و تنسنت ممکن است برای پیشرفتهای فناورانه سود خالص منفی داشته باشند. اپهایی که آنها توسعه میدهند حواسپرتیهایی سرگرمکنندهای عرضه میکنند که موجب افول زایایی و سازندگی میشوند؛ و شرکتها جوانان باهوش را از حوزههای متمرکز بر پژوهش و توسعه مثل علم مواد یا ساخت نیمهرسانا به سوی بهینهسازی تبلیغات و توسعه بازیهای رایانهای میکشانند. شرکتهای اینترنتی در سانفرانسیسکو و پکن مهارت بالایی در نوآوری در مدل کسب و کار و بالابردن اثرات شبکهای دارند، اما نه ضرورتاً در زمینه پژوهش و توسعه و ایجاد مالکیت فکری جدید... ای کاش دست از این فکر برداریم که چون چین اینترنت مصرفی زنده و پُرجنب و جوشی دارد پس در فناوری هم پیشتاز است. جمعیت زیادی که بازیهای آنلاین انجام میدهند، کالاهای مورد نیاز خانه را آنلاین خریداری میکنند، از بیرون غذا سفارش میدهند و درب منزل تحویل میگیرند، موجب نمیشود که یک کشور در فناوری یا علم پیشتاز باشد... اینها شرکتهای خوبی هستند، اما به نظر من، نشانههای پیشرفت تمدن فناورانه ما را باید به جای آنها در دستاوردهای علمی و صنعتی جست».
شغلِ دان این است که گوش به زنگ باشد و سر در بیاورد که بازیگران و مهرهها در چین به چه فکر میکنند و بعد آن افکار را به ما منتقل کند. بنابراین وقتی او شروع به حرف زدن درباره این ایده کرد که فناوری اینترنت مصرفی «فناوری» واقعی نیست، من بلافاصله از خود پرسیدم که آیا رهبران چین نیز به همین موضوع فکر میکردند. و سپس دان در نامه سال ۲۰۲۰ خود نوشت: «معلوم شده است که در چند ماه اخیر رهبران چین به سوی این دیدگاه حرکت کردهاند که فناوری سخت، ارزشمندتر از محصولاتی است که ما را به نحوی عمیقتر به جهان دیجیتال میبرند. "شی" امسال اعلام کرد اگرچه دیجیتالسازی مهم است، اما «ما باید اهمیت بنیادی اقتصاد واقعی را به رسمیت بشناسیم... و هرگز صنعتزدایی نکنیم.» این اظهار نظر او مقدم بر تصویب مقررات مربوط به اوراق بهادار و ضدانحصار و بنابراین مشت و مال حسابی به بخش مالی بود که امروزه در کنار بخش فناوری جذابترین بخشها را تشکیل میدهند».
به نظر میرسد سرکوب صنعت اینترنت چین بخشی از سیاست صنعت ملی در حال ظهور این کشور باشد. وقتی رهبران چین به این فکر میکنند که میخواهند مهندسان و کارآفرینان کشور تلاششان را صرف چه نوع فناوریای کنند، احتمالاً نمیخواهند آنها انرژی و سرمایه خود را فقط صرف سرگرمی و فراغت کنند. به عبارت دیگر، به نظر میرسد سرکوب صنعت اینترنت چین بخشی از سیاست صنعت ملی در حال ظهور این کشور باشد. رهبران عالیرتبه چین به جای اینکه به سادگی اجازه دهند تا دولتهای محلی منابعشان را برای هرچه که به نظرشان رشد سریع ایجاد خواهد کرد مصرف کنند(استراتژی دهه ۹۰ و اوایل دهه ۰۰)، اکنون در تلاشند تا ترکیب صنعتی کشور را به سوی آنچه که فکر میکنند در خدمتِ ملت بهمثابه یک کل خواهد کرد هدایت کنند. و آنها فکر میکنند چه چیزی در خدمتِ ملت بهمثابه یک کل خواهد بود؟ حدس من این است: قدرت. قدرت ژئوپولیتیک و نظامی برای جمهوری خلق چین، متناسب با ملل رقیبش.
اگر بناست جنگ سرد یا گرمی را علیه ایالات متحده یا ژاپن یا هند و یا هر کشور دیگری آغاز کنید به مقداری سختافزار نظامی و جنگی نیاز دارید. این یعنی شما به مواد اولیه، موتور، سوخت، مهندسی و طراحی، و غیره نیاز دارید. همچنین برای به کار انداختن آن سختافزار به تراشه نیاز دارید، زیرا فناوری نظامی به نحوی فزاینده نرمافزار-محور است. و البته به سفتافزار [firmware] نیاز دارید. همچنین برای زیر نظر گرفتن دشمنانتان، برای هر تلاشی که در جهت متزلزل کردن آنها میکنید، و برای حفظ کنترل اجتماعی در صورتی که بخواهند شما را بیثبات کنند، به قدرت نظارت و دیدهبانی نیاز خواهید داشت.
فراموش کردن این موضوع الان برای آمریکاییها راحت است، اما زمانی وجود داشت که «توانایی پیروز شدن در جنگها» هدف انگیزهبخش نوآوری فناورانه بود. NDRC و OSRD نیروی محرکه در پس حمایت دولت از پژوهش و فناوری در جنگ جهانی دوم بودند، و NSF و DARPA در دل این سنت رشد کردند. در آمریکا هزینههای دفاع سنتاً بخش بسیار بزرگی از هزینههای پژوهشی دولت را به خود اختصاص داده است و بسیاری از موفقترین صنایع فناوری بخش خصوصی در آمریکا به طریقی محصول جانبی آن تلاشهای دفاعـمحورند.
پس از جنگ سرد، اولویتهای ما از بقا به لذت تغییر یافت. فناوریهایی مثل فیسبوک و آمازون، که اساساً مربوط به اوقات فراغت و مصرف هستند، دیگر محصول جانبی سرگرمکننده و سودآور حوزه دفاع نیستند بلکه در مرکز آنچه آمریکاییها «فناوری» میپندارند قرار گرفتهاند. اما چین هرگز واقعاً از حالت تلاش برای بقا بیرون نیامد. رهبران چین از رشد اقتصادی استقبال کردند اما آن رشد همواره در جهت غایت قدرت ملی همهجانبه بوده است. ممکن است جوانان چینی بهطور فزاینده آماده خرجکردن و کمی خوشگذراندن باشند اما رهبری هنوز به اینجا نرسیده است. رهبران کارهای مهمتری دارند – آنها باید انتقام قرن تحقیر را بگیرند و چین را به جایگاه حقیقیاش در اوج و چه و چه برسانند.
و بدینترتیب وقتی رهبران چین به این فکر میکنند که میخواهند مهندسان و کارآفرینان کشور تلاششان را صرف چه نوع فناوریای کنند، احتمالاً نمیخواهند آنها انرژی و سرمایه خود را فقط صرف سرگرمی و فراغت کنند. آنها احتمالاً نگاهی به بخش اینترنت مصرفیشان انداختند و تصمیم گرفتند که رشته پیوند بین این بخش و قدرت ژئوپولیتیک نازکتر از آن شده که سرمایه و کار تخصصی را وقف آن کنند، و بنابراین، طبق راه و رسم کلاسیک حزب کمونیست چین، زمان نابود کردن فرا رسیده بود.
بهروزرسانیها:
- نظریه من همچنین کمک میکند به توضیح اینکه چرا چین باید ناگهان بخش آموزش انتفاعی خود را نابود کند، اگرچه من مطمئنم دلایل دیگری نیز وجود دارد.
- عامل دیگری که برخی پیشنهاد دادهاند این است که شرکتهای اینترنت مصرفی که چین در حال جریمه آنها است درجات مالکیت خارجی بالایی دارند. بنابراین این قضایا میتواند تا حدی مربوط به جلوگیری از ورود خارجیها به حوزه فناوری چین نیز باشد.
- مثل همیشه، کسانی هستند که تفسیرهای متفاوتی از رخدادهایی که در این مقاله به آنها اشاره شد دارند. مثلاً یکی از این دیدگاههای مخالف این است که کارهای چین بر ضدشرکتهای فناوری عمدتاً به خاطر حفظ منافع مشتریان انجام میشود... این دیدگاه من را قانع نمیکند؛ من فکر میکنم هرگونه ارزیابی از اهداف دولت چین که اهمیت اساسی قدرت ملی همهجانبه را نادیده بگیرد احتمالاً کمی بیش از اندازه دیپلماتیک است. بله، چین میخواهد یک «ابرقدرت تولید صنعتی» باشد، اما دلایلی برای آن دارد که بسیار فراتر از ایجاد شغلهای تولید کالا برای مردم است.
- در ضمن، همانطورکه بر اساس نظریه من قابل پیشبینی بود، سهام پرچمدار نیمهرسانای چین، SMIC، در حال صعود است(ظاهراً نیرو محرکه بیواسطه این صعود شایعه سفارش بزرگی از سوی هواوی است، شرکتی که برخی باور دارند عمیقاً با ارتش چین درهمتنیده است):
- دولت چین بازیهای ویدیویی را «افیون روحی» خوانده است و موجب سقوط ارزش سهام بازیهای ویدیویی شده است. این هم یک پیروزی دیگر برای نظریه من.
- پونی ما، رئیس تنسنت، که کاملاً چاپلوسی رهبری چین را میکند، در سرکوب اخیر حتی بیش از جک مای پرهیاهو و خودسر پول از دست داده است. این امر نشان میدهد که مسئله بر سر نوع فناوریای است که رهبری خواهان آن است، نه صرفاً حذف نوکیسههایی که خرد حزب را به چالش میکشند.
- میدانید چه صنعت دیگری احتمالاً آنقدرها برای قدرت ملی مهم نیست؟ معاملات ملکی.
- پس از چند هفته، حالا ما تأیید رسمی انگیزههای چین را در اختیار داریم: «پس از آنکه تفسیر افراطی یک حامی مائوئیست معروف در رسانههای دولتی با استقبال رسمی روبرو شد، شکافی ایدئولوژیک بین رئیسجمهور چین شی جینپینگ و نخبگان تجارت و فرهنگ کشور ایجاد شده است. تفسیری که در سطح وسیعی منتشر شده است، و مملو از ژارگون [زبان مخصوص] جنگ سرد است، به «تغییری عمیق» فرامیخواند تا چین آنقدر قوی شود که با ایالات متحده بجنگد، فرایندی که برخی آن را انقلاب 2.0 فرهنگی نامیدهاند».
مترجم: یحیی شعبانی (دانشجوی دکتری فلسفه علم و فناوری پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)