سرويس مصاحبه ایتنا - لطفاً در ابتدای گفتوگو، قدری از خودت و تحصيلاتت بگو
شايان رضا مشاطيان. دانشآموخته دانشكده علوم رياضي دانشگاه شريف (ليسانس رياضی - ورودی 67).
آشنايی جدی من با كامپيوتر در دانشگاه شريف آغاز شد، در سايت كامپيوتر دانشكده رياضي كار دانشجويي انجام ميدادم. بعد از آن به مركز تحقيقات فيزيك نظري و رياضيات رفتم و حدود هشت سال مدير اجرايي بخش شبكه و كتابخانه مركز بودم، يعني از زماني كه مركز، اتصالش را به شبكه آموزشي و پژوهشي اروپا(EARN) تثبيت كرد. اين شبكه بعداً با چند شبكه ديگر ادغام شد و به چيزي كه امروز شبكه اينترنت ميناميم پيوستند(و شايد بتوان گفت تبديل شدند.) پس از آن حدود سه سال در زمينه راهاندازي سايتهاي اينترنتي و توليد محتوا روي وب فعاليت كردم و مدير چند پروژه بودم. از آن پروژهها كه ميشود گفت اولين نرمافزارهاي روي وب به زبان فارسي بودند فقط Parsimail.com باقي مانده است. برخي ديگر كه شايد بعضيها به ياد داشته باشند IranPress.com و ParsiBooks.com بودند.
ایتنا: در باره وضعيت و موقعيت فعلي خودت در كانادا و تخصص ويژهات بگو
من به قصد ادامه تحصيل و همچنين كار و كسب تجربه در زمينه فناوريهاي اطلاعاتي به كانادا آمدم و فعلاً مقيم اينجا هستم. به عنوان رشته تحصيلي در ابتدا رشته سيستمهاي اطلاعاتي را انتخاب كردم كه بيشتر مباحث تكنيكي و تكنولوزي در مورد وب بود، اما علائق نظريام باعث شد به رشته تاريخ و فلسفه علم و تكنولوزي دانشگاه تورنتو تغيير رشته دهم.
تخصص من با معيارهاي كانادا كارشناس(Consultant) فناوريهاي اطلاعاتي است. اين لفظ مشاور عموماً به متخصصين اين حوزه اطلاق ميشود گرچه ممكن است بر حسب طرحها يا قراردادهاي مختلف، در هر دورهاي سمت خاصي داشته باشيد. در حال حاضر به طور خاص شركتي را در كانادا اداره ميكنم كه علاوه بر توليد محصولات تحت وب (سيستمهاي مديريت محتوا) خدمات مشاوره و مديريت به شركتهاي ديگر ارائه ميكند. به عنوان مثال در شركتي مديريت توليد محصولي كه تحت وب و نيز دستگاههاي بي سيم كار ميكند (اعم از تلفنهاي موبايل يا كامپيوترهاي جيبي و...) را به عهده دارم. تخصص ويژهام مديريت و كنترل پروژه بر اساس استانداردهاست كه شامل دو بخش مختلف است: نوشتن و توليدنرمافزار(software development) و نگهداري و اجرا (Operation) . به اين دو مجموعاً Production Management گفته ميشود.
ایتنا: چه مدت است كه در كانادا هستي؟ مقداري از تجارب و كارهايت در اين مدت بگو
حدود سه سال است كه در كانادا اقامت دارم. در عرض اين مدت در شركتهاي مختلف كانادايي كار كردم كه يكي از آنها يك شركت بيوانفورماتيك بود و بقيه توليد نرمافزار تحت شبكه انجام ميدادند. آنچه به طور خاص در اين شركتها آموختم، وارد شدن به عرصه استانداردها بود. به خصوص شركت بيوانفورماتيك به خاطر اين كه دستاندركار توليد تجهيزات پزشكي بود، براي ورود به بازار ناچار به رعايت استانداردهاي مختلف بود و به همين خاطر من هم درگير آن شدم. اخيرا هم كه سايت "فناوري اطلاعات براي مديران" را راهاندازي كردهام و مدير آن هستم.
ایتنا: از موضوع استاندارد نرمافزار مختصری بگو
در ايران وقتي ميگوييم استاندارد، ذهن اغلب مردم سراغ مباحثي مثل ايمني ميرود اما در واقع استانداردسازي، بحثي اعم از اينهاست. از لحظهاي كه شما يك پروژه را تعريف ميكنيد تا زماني كه پيادهسازي و راهاندازي ميكنيد بحث استانداردها مطرح است. يعني اين كه انجام (مثلا) يك برنامه نرمافزاري، احتياج به چه نوع ساختماني دارد، ساختار نيروي انساني و تيمي وحتي شبكه كامپيوتري موردنياز. بعد هم اجراي قدم به قدم هر كاري بايد يك دستورالعمل مشخص داشته باشد. سياستها و روشها تعريف شوند. مثلا فرض كنيد كه يك مشتري تماس گرفته و مشكلي را گزارش ميكند، اين گزارش براي اين كه گم نشود و در مسير مشخصي به دست مدير محصول برسد، چه مسيري را طي ميكند؟ همه اينها بر اساس قواعد و استاندارد بايد پيش برود. يك مثال ديگر كه شايد خيلي ملموس باشد: فرض كنيد در حال طراحي يك فرم اطلاعات كاربر در يك سايت هستيد. وقتي به موضوع جنسيت ميرسيد، جوابهاي ممكن چه بايد باشند؟ به طور طبيعي ميگوييم دو جواب هست: مرد يا زن، اما طبق برخي استانداردها بايد چهار انتخاب به كاربر بدهيد: "مرد، زن، نامشخص، بدون جواب"، حالت پيشفرض هم بايد "نامشخص" باشد، در اين صورت اگر كسي از روي غفلت به اين سوال جواب نداد، مشخص ميشود. "بدون جواب" هم براي حالتي است كه كاربر مايل نيست جنسيتش را اعلام كند(در صورتي كه منع قانوني وجود نداشته باشد). در اين صورت بين كسي كه از روي غفلت به اين سوال جواب نداده و كسي كه عمدا نخواسته است جواب دهد فرق وجود دارد. يا به عنوان مثالي ديگر در مورد روشنامهها (دستورالعملها)، اين كه چگونه از اطلاعات نسخه پشتيبان تهيه ميشود در قالب استاندارد يعني اين كه به چند سوال مشخص جواب داده شود: هر چند وقت يك بار نسخه پشتيبان تهيه ميشود، بر روي چه محيطي ذخيره ميشود، در كجا نگهداري ميشود و دستورات دقيق براي بازيابي اطلاعات توسط شخصي غير از مسئول هميشگي آن چيست؟ در واقع استاندارد به شما ميگويد در بحث تهيه نسخه پشتيبان، چه چيزهايي را بايد لحاظ كنيد و به آنها پاسخ دهيد. در واقع بحث استاندارد با شكلي كه اينجا تعريف كردم يكي از مباحث بسيار مهمي است كه ما هم در ايران در مورد آن بسيار مشكل داريم: بحث پيوند زدن برنامهريزي به انجام كار، و همچنين تعريف كردن سازمان اجرايي كار است. استانداردها به شما ميگويند كه متناسب با پروژهاي كه انجام ميدهيد چگونه بايد اين كار صورت پذيرد. به طور خلاصه، استاندارد مثل دين و مكتب است آن هم با رويكرد به تمام جزئيات، آن طور كه ما در فقه سراغ داريم: دستورالعمل و روشهاي دقيق براي هر فعاليت جزئي. بايد گفت كه تا زماني كه اين مباحث به طور جدي در جامعه نرمافزاري و فناوري اطلاعات در ايران آموخته نشده است، از بهرهوري در مقياس جهاني خبري نخواهد بود و همچنين امكان رقابت و ورود به عرصههاي جهاني ممكن نيست. تمام اين بحثهاي صادرات نرمافزار و... كه هر از چند گاهي توسط مسئولان مطرح ميشود منوط به تحقق اين بحث است.
ایتنا: تصوير كلي از وضعيت IT در كانادا و ميزان كاربرد و استفاده فناوري اطلاعات در زندگي عمومي مردم ارائه بده
بحث فناوري اطلاعات در كانادا كه بسيار مفصل است و من هم در اين زمينه تحقيق زيادي نكردهام اما بگذاريد از كامپيوتر و اينترنت شروع كنيم و اين كار را هم در سه حوزه مختلف انجام دهيم: مردم، شركتها و دولت.
دسترسي مردم به اينترنت آسان است و با هزينهاي قابل قبول ميتوان به سرعت خوبي دسترسي داشت. در كانادا هم عمدتاً دو نوع اتصال وجود دارد: اتصال شمارهگيري (كه در ايران رايج است)، و اتصال از طريق كابل كه خود شامل دو نوع كمسرعت و پرسرعت است. البته مراكز اصلي شهري از كابل برخوردارند و مثلا اگر به شهركهاي اطراف تورنتو برويد هنوز كابل پرسرعت وجود ندارد. اما چون به هر حال قبلا كابلكشي براي تلويزيونهاي كابلي صورت گرفته است از همان زيرساخت و شبكه براي اينترنت هم استفاده ميشود. داشتن كامپيوتر و اينترنت در خانهها تقريبا امري بديهي است خصوصا اگر خانهاي دانشآموز داشته باشد وجود كامپيوتر در آن خانه حتمي است. گرچه بعضي اقشار مثل دانشجويان(به خاطر دسترسي كامل با تجهيزات خوب در دانشگاه) ممكن است براي صرفهجويي، در خانه كامپيوتر و اينترنت نداشته باشند يا برخي افرادي كه اصولا هيچ نوع سر و كاري با كامپيوتر ندارند، اما عموماً همه جا كامپيوتر و اينترنت هست. حتي با خريد كامپيوتر جديد از بعضي شركتها تا دو يا سه ماه اينترنت پرسرعت در اختيارتان قرار ميگيرد. مردم به استفاده از كامپيوتر عادت دارند و خصوصا براي رفع نيازهاي اوليه مثل كسب اطلاعات به آن متكي هستند. اخيرا استفاده از اينترنت براي خريد نيز افزايش چشمگيري نشان داده است كه آمار آن موجود است. بسياري از آموشگاهها برنامههاي خاص براي آموزش بزرگسالان دارند كه اصول اوليه كار با كامپيوتر و پست الكترونيك را آموزش ميدهند.
شركتها (يا به عبارت دقيق بنگاههاي اقتصادي) در كانادا اصولا به سه رده بر حسب اندازه شركتها تقسيمبندي ميشوند: شركتهاي كوچك، متوسط و بزرگ. شركتهاي كوچك از مغازهها و بقاليها تا شركتهاي نرمافزاري كوچك را در برميگيرد. اينها جزو گروهي هستند كه معمولا در حد بسيار كمي به بحث اينترنت و تكنولوژي ميپردازند (مگر اين كه به موضوع فعاليت شركت مستقيما مربوط باشد). علتش هم ساده است زيرا دستمزد كارشناسان فناوري اطلاعات در اينجا بالا است و براي اين كه پروژهاي با جديت پيادهسازي و اجرا شود بايد براي آن به طور جدي هزينه كرد و بازگشت اين هزينه براي شركتهاي كوچك خيلي سريع نيست. به همين خاطر اغلب آنها به داشتن يك نشاني روي ياهو و سرويسهاي مشابه اكتفا ميكنند و اخيراً تمايل به داشتن يك سايت مستقل (در حد يك بروشور الكترونيكي) افزايش پيدا كرده است كه بيشتر هم جنبه تبليغي دارد. به همين خاطر هم شركتهاي طراحي وب به سمت توليد نرمافزارهايي رفتهاند كه بتوانند به آساني و سرعت يك سايت جمعوجور راهاندازي كنند و مديران شركت بتوانند تا حدي بدون اين كه نياز به فرد فني تمام وقت باشد، خودشان اطلاعاتشان را به روز كنند. يعني همان سيستمهاي مديريت محتوا يا Content Management .
شركتهاي متوسط و بزرگ طبعاً به خاطر توانايي در سرمايهگذاري، بحث اينترنت و فناوري را خيلي جدي گرفتهاند و اصولا بدون آن تقريبا هويت ندارند. اينها هم شامل دو سه گروه مختلف ميشوند كه فروشگاههاي زنجيرهاي بحث وب و فروش روي آن را خيلي جدي گرفتهاند. به طور مثال شما اگر از روي وب يك كتاب بخريد، گاهي تا نصف قيمت آن را پرداخت ميكنيد. علت هم يك محاسبه ساده است: براي نگهداري مغازهها علاوه بر هزينه مكان و نيروي انساني، هزينههاي نگهداري، آب، برق، تلفن و... بسيار زياد است در حالي كه فروش از اينترنت چند نفر مسئول ميخواهد و يك انبار بزرگ در هر كجاي كانادا. ناگفته نماند كه برخورداري از سيستم معقول حمل و نقل و پست پيشنياز اين است و تنها با تكيه بر اين سرويس مطمئن است كه چنين چيزي معنيدار شده است.
شركتهاي بزرگ ديگر مثل بانكها كه تكليفشان معلوم است و بدون فناوري اطلاعات اصولا وجود ندارند. براي اين شركتها بحثهاي اصلي نحوه اداره بخش تكنولوژي است كه آيا بايد خودشان واحد فناوري اطلاعات داشته باشند، يا با شركتهاي بيرون قرارداد ببندند و آن را به اصطلاح Outsource كنند. اينجا همان بحث استانداردها و همينطور زمينههاي حقوقي مطرح ميشوند كه بتوانند پيشنياز چنين بحثي باشند. مثلا يك بانك بر اساس چه قاعدهاي ميتواند اطلاعات اعتباري مشتريان خود را به يك شركت كامپيوتري بدهد كه نگهداري كنند و اگر تخلفي صورت گرفت چگونه ميتوان آن را پيگيري كرد.
براي دولت هم كه تكليف معلوم است: "فناوري اطلاعات فرصتي است براي جهش!" جهش در همه سو: كم كردن هزينههاي اداره مملكت، ربودن فرصتهاي جهاني در عرصه اقتصاد، راه آسان براي برقراري ارتباط با مردم. فرض كنيد شما بخواهيد يك شركت ثبت كنيد، اگر به سازماني كه مسئول اين كار است مراجعه كنيد (نظير سازمان ثبت شركتهاي خودمان) به شما يك فرم راهنما ميدهند كه چگونه برويد خانه و از روي وب فرمها را تكميل كنيد. اگر اصرار داشته باشيد ميتوانيد فرمها را دستي تحويل بگيريد و تكميل كنيد، اما بايد هزينه جداگانهاي پرداخت كنيد در حالي كه از روي وب اين هزينه را پرداخت نميكنيد. برخي كارها هم منحصرا از روي وب انجام ميشود و در همان محل ادارات كامپيوترهاي متصل به اينترنت گذاشتهاند كه اگر كسي در خانه كامپيوتر ندارد، همانجا بنشيند و كارش را انجام دهد.
در تمام كتابخانههاي عمومي كامپيوتر متصل به اينترنت هست كه مجاني است و هر كس ميتواند حداقل روزي نيم ساعت از آن استفاده كند و اگر متقاضي ديگري نبود تمام روز آنجا بنشيند و به كارش برسد. رزرو كتاب، تمديد آن و بسياري ديگر از اين فعاليتهاي روزمره همه از روي وب انجام شدني است دقيقا مثل پرداخت صورتحسابها. فقط يك نكته را بايد اشاره كرد كه پيش از اين سرويسهاي تلفني كه مثلا به شما امكان پرداخت صورتحسابتان را ميدهد يا كارهايي مشابه، از مدتها پيش وجود داشته است و آن هم بخشي از فناوري اطلاعات است. منظورم اين است كه يك روزه و يك دفعه از يك سيستم بوروكراسي مهيب و پيچيده، وب نيامده است كه مردم شروع به استفاده از آن كنند. براي بسياري از مردم، وب، همان سيستم ماشيني انجام كارها است با اين تفاوت كه كار با آن خيلي آسانتر شده و به اصطلاح Interface راحتي دارد.
ایتنا: هزينه اتصال به اينترنت، براي كاربران مختلف، و از جاهاي مختلف(منزل و محل كار و...) چگونه است؟
هزينه اتصال به اينترنت براي اتصال از طريق شمارهگيري به طور متوسط ماهيانه از 7دلار شروع ميشود تا حدود پانزده دلار (دلار كانادا) كه بر حسب ريال چيزي بين حدود 4هزار تومان در ماه تا 8هزار تومان. البته اين براي اتصال نامحدود است و اصولا اتصال با هزينه ساعتي يا بر حسب مصرف وجود ندارد. بعضي شركتهاي بزرگ هم سه ماه اول را رايگان در نظر ميگيرند.
اتصال پرسرعت حدود سي دلار در ماه است و اتصال كابلي تا چهل و پنج دلار در ماه. (يعني حدودا شانزده تا بيست و پنج شش هزار تومان در ماه). البته به صرف اين كه اين قيمتها را ذكر كنيم چندان راهگشا نخواهد بود، بلكه بايد در نظر بگيريم كه اين رقمها نسبت به توانايي خريد مردم و متوسط درآمد چقدر است. مثلا براي يك نفر كه در يك كافيشاپ كار ميكند، ميتوان حدود 1100 دلار درآمد ماهيانه در نظر گرفت. همينطور يك مهندس با شغل مناسب حدود 2500 دلار درآمد دارد (البته بعد از كسر مالياتهاي جوروواجور!). ميبينيد كه در هر صورت هزينه اينترنت در سبد مصرف رقم عمدهاي محسوب نميشود.
اين هزينهها براي افراد بود. شركتها طبعا اتصالهاي قويتري برقرار ميكنند و تا اتصال T1 ميتوانند داشته باشند. براي يك شركت، كمترين هزينه يك اتصال خوب (يك رده بالاتر از ADSL) ماهيانه پانصد تا ششصد دلار است كه حدودا ماهيانه سيصد و پنجاه هزار تومان ميشود.
ایتنا: در زمينه آموزش عمومي و تخصصي كاربرد IT براي تعميم آن در ميان مردم، دولت كانادا چه برنامهها و اقدامات كلاني دارد؟
اصولا در كشوري مثل كانادا، تا حد زيادي قانون عرضه و تقاضا است كه نحوه انجام فعاليتها و برنامهها را تعيين ميكند. اينطور نيست كه نهادي مثل دولت آن بالا بنشيند و تصميم بگيرد كه چه گروهي يا قشري چه كار بكنند. وقتي نيازي در جايي وجود داشت، خود به خود كساني كه در بازار فعاليت ميكنند جذب آن بخش ميشوند و سعي ميكنند براي اين بازار خدمات و محصول فراهم كنند. مثلا در يك دوره ده ساله، بحث فناوري اطلاعات خيلي داغ بود (دهه نود) و ميلياردها دلار در آن سرمايهگذاري شد. در كنار آن ميبينيد كه از هر گوشه و كناري آموزشگاههاي فناوري اطلاعات و برنامهنويسي و طراحي و غيره راهاندازي ميشود. بعد كه ركود پيش ميآيد، طبعا از رونق اين فعاليتها هم كاسته ميشود. در اين ميان، نهادهايي مثل دانشگاهها، برنامههاي خاص خودشان را براي تربيت متخصص در سطوح مختلف دارند و دولت هم نه صرفا از جهت تعيين تكليف براي ديگران، بلكه براي اينكه بداند خودش چه سودي ميتواند از اين تكنولوژي ببرد، به آن ميپردازد. حالا در اين ميان ممكن است سرمايهگذاريهاي غلطي هم صورت بگيرد. يك مثالش اين است كه يك شركت بزرگ نرمافزاري بر روي صنايع ساختمانسازي سرمايهگذاري كرد و يك نرمافزار بزرگ نوشت كه اطلاعات كارگاهها و مشاغلي كه در زمينه ساختمان سازي فعاليت ميكنند را گردآوري كند و بين اينها و پيمانكاران ساختماني ارتباط آنلاين برقرار كند. بعد از اين كه طرح به انتها رسيد هر چه سعي كردند، هيچ استقبالي نشد و تازه متوجه شدند كه خيلي از اينها حتي فكس هم ندارند. ممكن است بگوييم براي چنين پروژهاي براي آن موضوع خاص هنوز زمانش نرسيده بود. به هر حال نه دولت اصراري دارد چنين برنامه هايي نوشته شود و نه كسي مانع ميشود. اين فقط يك تصميم تجاري است.
به عنوان يك مثال ديگر ميتوان دانشگاه تورنتو را در نظر گرفت، دانشگاه در كنار دورههاي ليسانس و بالاتر از ليسانس، اخيرا يك دوره آموزش فني و حرفهاي در زمينه فناوري اطلاعات هم راهاندازي كرده است كه كاملا مثل يك آموزشگاه آزاد عمل ميكند. براي ورود به دوره مدرك خاصي لازم نيست و البته بايد شهريه زيادي هم براي آن پرداخت كرد. هر وقت هم تقاضا براي دوره فروكش كند، آن را منحل ميكنند.
به طور خلاصه ميخواهم بگويم يك برنامه كلان كه از بالا به پايين تنظيم و ديكته شود وجود ندارد و تمام اين فعاليتها به طور خودكار شكل ميگيرد و راه خودش را پيدا ميكند. حالا ممكن است دولت براي اينكه نيازي در سطوح اجتماعي ميبيند (در صورتي كه جزو شرح وظايفش باشد) خدماتي فراهم كند مثل راهاندازي اينترنت در كتابخانههاي عمومي، اما در هر صورت حتما چنين فعاليتي بايد در شرح وظايف آن باشد. شايد بتوان گفت نقش دولت بيشتر در زمينه ايجاد زيرساختهاي لازم خلاصه ميشود، اعم از زيرساختهاي قانوني يا فني. گرچه باز هم شركتهاي خصوصي (مثل راجرز و AT&T) بيشترين سرمايهگذاريهاي را براي ساخت زيرساختها و بردن كابل به در خانهها و.. انجام ميدهند. حتي مثلا ميبينيد كه دولت براي تشويق مردم به شركت در انتخابات و يا براي ترك سيگار، هزينه و تبليغات ميكند، بروشور چاپ ميكند، اما نميبينيد كه چنين كاري براي استفاده از تكنولوژي انجام دهد. زيرا حتما مردم شامه تيزتري دارند و اگر جايي ببينند نفعشان ايجاب ميكند كه از اين تكنولوژي استفاده كنند پيشقدم ميشوند و دولت هم زمينههاي لازم را فراهم ميكند. اما آنجا كه مربوط به سوءاستفاده از تكنولوژي است (مثل هرزهنگاري، سوءاستفاده از كودكان، تشويق به خشونت و...) دولت حساس است و واكنش نشان ميدهد.
از جنبه ديگر، دولت و انجمنهاي صنفي به همراه دانشگاهها و مراكز علمي، وظيفه تعيين استراتژي، وضع استانداردها، تعيين نيازهاي آينده، شناسايي مشكلات و گسستها و همينطور مطالعات كلان را به عهده دارند. به عنوان مثال، انجمن فناوري اطلاعات كانادا بيش از ده سال است كه فعاليت ميكند و به اغلب موضوعات بالا ميپردازد. از طرفي در مستندات خودشان به وضوح و جا به جا وظيفهشان را تصريح ميكند. مثلا در يك مستند ذكر شده است كه: "انجمن فناوري اطلاعات كانادا باور دارد كه مصرفكنندگان بايد رها شوند تا خود را با خدمات موجود در بازار تطبيق دهند. افراد، خود قادر به انتخاب از ميان رقبايي كه خدمات را ارائه ميكنند هستند."
به همين خاطر ميبينيم كه در يك مسير كاملا طبيعي و به دور از دخالت مراجع دولتي و حكومتي، در سطوح مختلف برنامههاي مختلفي هم تدارك ديده شده است: هم كلاس كامپيوتر مقدماتي براي بچهها هست هم براي پدربزرگها و مادربزرگها. هم دوره فوق ليسانس فناوري اطلاعات براي مديران پيدا ميكنيد هم كلاسهاي حرفهاي براي كساني كه دانشگاه نرفتهاند اما ميخواهند چند دوره بگذرانند و مثلا به عنوان برنامه نويس يا طراح و ... در اين زمينه كار كنند.
توجه كنيد كه من نميخواهم در اين مرحله از بحث به هيچ نتيجهاي در مورد ايران برسم. فقط دارم تصويري از اينجا ارائه ميدهم. ميتوان به طور مستقل و مجزا به بحث در باره ايران و نحوه انجام اين فعاليتها پرداخت.
ایتنا: وضعيت متخصصين IT در كانادا
وضعيت متخصصين بستگي به شرح وظايف و مسئوليتها دارد. همينطور از شركت به شركت هم متفاوت است. اما به طور متوسط براي يك برنامهنويس متوسط حقوقي ساليانه 60 هزار دلار پرداخت ميشود. اين حقوق براي مديران پروژه از حدود 75 هزار دلار در سال شروع ميشود. البته با احتساب مالياتهاي مختلف، چيزي حدود يك سوم اين وجه نهايتا به دست افراد ميرسد.
ایتنا: قدری هم به موضوع وضعيت تكنولوژي در ايران بپردازيم
در مورد نحوه به كارگيري تكنولوژي در ايران، در خريد سختافزار مشكلي نداريم، ولي در واقع به جاي "انتقال"، آن را به كشور "حمل" ميكنيم. انتقال وقتي صورت ميپذيرد كه جنبههاي غيرسختافزاري يعني نحوه برنامهريزي، به كارگيري و مديريت آن را هم بياموزيم. آن وقت است كه از "حمل سختافزار" به "انتقال تكنولوژي" ميرسيم. اتفاقي كه در زمينه استفاده از اتومبيل در كشور ميبينيم، تقريبا در همه حوزههاي ديگر از جمله كامپيوتر تكرار ميشود، چه در سطح كلان و چه در سطح خرد. هر قدر به سمت كلان ميرويم، ميبينيم كه نميتوانيم بين ظرفيت خيابانها و تعداد ماشينهاي در حال تردد موازنه برقرار كنيم. در برنامهريزي و تامين سوخت مشكل داريم. به سمت خرد كه پيش ميرويم، نحوه رانندگي مردم را ميبينيم كه ديگر نيازي به توضيح ندارد. اصولا هر چه تكنولوژي پيشرفتهتر و پيچيدهتر ميشود، استفاده از آن هم براي ما غامضتر ميشود، چون جنبههاي غيرسختافزاري آن اهميت بيشتري پيدا ميكند. مثلا براي استفاده از دوچرخه به طور عادي مشكل زيادي نداريم. اما اگر قرار باشد همين دوچرخه را براي يك مسابقه تيمي و هماهنگ به كار بگيريم از ميزان موفقيتمان كاسته ميشود.
در حوزه فناوري اطلاعات هم موضوع به همين منوال است. در آموزش زبانهاي برنامهنويسي يا راهانداختن شبكهها مشكلي نداريم. اما در اين كه يك پروژه را چطور بايد برنامهريزي كنيم، تغييرات را كي اعمال كنيم، زمانبندي را رعايت كنيم و بتوانيم در چارچوب بودجه عمل كنيم تقريبا غيرممكن است. حوزه دولتي يك نوع گرفتاري دارد، و حوزه خصوصي گرفتاري ديگري. چون استانداردهاي فراگير وجود ندارد، حتي در مورد ارزيابي كارهاي انجام شده دچار سردرگمي هستيم. مثلا يك شركت سفارش انجام وبسايت ميدهد، بعد از اينكه كار انجام شد، صاحب پروژه شاهد اظهارنظرهايي بسيار متنوع است: بعضي مدعي ميشوند كه اصولا اين كار از پايه غلط انجام شده و در بهترين حالت، اظهار نظر ميكنند كه با يك دهم اين هزينه ميشده اين كار را انجام داد. يكي ديگر ميگويد نصف زمان لازم بوده و.. خلاصه ميبينيم كه در تحويل يك پروژه، در روز اول كارفرما نامه تشكر ميفرستد، هفته بعد از گرافيك سايت تا پايگاه داده و تكنولوژي را زير سوال ميبرد، هيچ كس هم نميگويد بر اساس چه معياري.
اين روزها هم كه تب فناوري اطلاعات و IT در كشور راه افتاده است، همان قضيه را شاهد هستيم. مثلا يك شركت بزرگ يا وزارتخانه ميخواهد مناقصهاي برگزار كند، در سند مناقصه به جاي شرح نيازمنديها و توضيح آنها، رنجنامه مينويسد! يعني در واقع ميگويد شما كه مجري هستيد بياييد و بگوييد من چه كنم! همين هم باعث ميشود كه هر كس يك تعبيري از آنچه بايد انجام شود به دست دهد در نتيجه آنقدر اين تعابير با هم فاصله دارند كه عملا پيشنهادهاي انجام پروژه با هم قابل مقايسه نيستند. براي يك پروژه خاص از ?? ميليون تومان تا پانصد ميليون تومان پيشنهاد ميآيد. راه حلش هم ايجاد يك لايه مياني در اين صنعت به اسم مشاور است. نقش شركتهاي مشاور در صنعت فناوري اطلاعات دقيقا مثل نقش شركتهاي مشاور در صنعت ساختمان است، يعني مطالعه و طراحي با يك گروه است و ساخت با گروه ديگر. بعد هم همان گروه طراح وظيفه نظارت بر حسن انجام كار را به عهده دارد. به همين خاطر پيش از اينكه يك مناقصه براي انجام كار اعلام شود، بايد اول "نياز سنجي" شده و حدود هزينه و زمان مشخص شود، بعد از شركتهاي داوطلب اجرا خواسته شود كه پيشنهاد دهند. اين نيازسنجي هم يك سري استاندارد مشخص دارد كه بر اساس آن و با آن زبان بيان ميشود.
ایتنا: فكر ميكني نقطه شروع پايهريزي اين ساختار منطقي در ايران كجا ميتواند باشد؟
در اين ميان بايد به نقش دولت دقت كرد چون مثل هر كشور در حال توسعه ديگري، هر حركت كوچك دولت به تغييرات عظيم ميانجامد بدون اينكه هيچ مانعي در برابر آن باشد. مثلا همين طرح تكفا را ببينيد، آنجا كه به سازمانها رديف بودجه ميدهد و كمك يا تشويقشان ميكند كه در به كارگيري فناوري اطلاعات فعال شوند خيلي مثبت است، اما به محض اين كه بخواهد بيش از اين وارد جزئيات شود و تعيين تكليف كند همه چيز به هم ميريزد. اصولا اين حوزهها طوري نيست كه بشود از بالا دستور داد و بخشنامه كرد و انتظار داشت اجرا شود. موفقيت انجام طرحها درگرو وجود صدها و هزارها تيم كوچك و بزرگ است كه در كنار هم يك جريان را تشكيل دهند، به نحوي كه به مرور زمان، سطح مهارتها افزايش يابد و به ثمر بنشيند، وگرنه مانند اين خواهد بود كه يك گروه محقق را جايي جمع كنيد و تكليف كنيد كه چيزي جديد را اختراع كنند! چنين چيزي غيرممكن است. شايد بتوانند چيزي را كه قبلا اختراع يا ساخته شده است را دوباره با يك برنامه بسازيد، اما در مورد ساير چيزها اينطور نيست. اصولا اگر دولت بخواهد از حالت ستاد خارج شود و به صف بيايد، نه خودش مي تواند كاري كند و نه ميگذارد كه فعاليتها سير طبيعي خودش را پيدا كند. به همين خاطر بايد زمينه را بيش از پيش براي شكلگيري و رشد شركتهاي كوچك آماده كرد تا اينها در يك فرايند رقابت، به دنبال روشهاي بهينه بروند. در اين صورت در يك زنجيره از تفاهم نانوشته، فعاليتهاي مختلف دست به دست هم ميدهند و مثل يك زنجير به جواب ميرسند. به عنوان مثال داستان وبلاگ را ببينيد، يك نفر ايراني آن را كشف مي كند و شروع ميكند به نوشتن. نفر دوم متوجه موضوع ميشود و اهميت موضوع را ميفهمد و يك راهنماي چهار خطي ساده ولي عملي براي آن مينويسد. چند هفته بعد يك گروه شروع ميكنند و يك نسخه كاملا فارسي براي راهاندازي وبلاگ آماده ميكنند و همينطور هر كسي سهمي ادا ميكند و جريان وبلاگنويسي راه ميافتد. بعد وبلاگنويسها با هم وبلاگ گروهي و مجله الكترونيكي راه مياندازند و الي آخر. حالا اگر ميخواستيد اين طرح را در قالب يك پروزه دولتي يا تكفا پيدا كنيد، طرح هنوز داشت از ميز اين كارشناس به ميز كارشناس ديگر ميرفت و دست آخر لابد به خاطر ملاحظات امنيتي رد ميشد. از طرف ديگر، طرحي مثل فارسيسازي وب كه بنياد دانش و هنر و دانشگاه صنعتي شريف دارند اجرا ميكنند، طرحي نيست كه يك نفر به تنهايي بخواهد انجام دهد يا اصولا شركتهاي كوچك كه كارشان كسب درآمد است بخواهند عهدهدار شوند. اين ميرود در حوزه نهادهاي آموزشي و تحقيقاتي يا سازمانهاي مجري دولتي. مطالعات كلان مثل اقتصاد اينترنت و فناوري اطلاعات نيز از اين قبيل هستند و در حوزه نهادهاي پژوهشي دولت و دانشگاهها ميگنجند.
اصولا وقتي در اينگونه مباحثات بحث دولت مطرح ميشود، ذهن ما برداشت حكومتي و نگاه فرمانروايي به دولت دارد و اولين چيزي كه به آن فكر ميكنيم تداخل فعاليتهاي مختلف با قوانين و خواستههاي دولت است. اما به هر حال يك سري كارها هست كه اصولا به عهده دولت است مثل فراهم كردن زيرساختها. از آن طرف دانشگاهها يا نهادهاي مردمي غيردولتي نقش خاص خودشان دارند. مهم درك تقسيم وظيفه و رعايت آن است. بعضي چيزها بايد رها شوند تا بر اساس ابتكارات و خلاقيتهاي فردي يش بروند. بعضي طرحها بايد در طي زمان و به دور از نوسانهاي اجرايي و تصميمگيري پيگيري شود كه به خاطر عدم ساختار منسجم در نظام دولتي ما و اينكه با تغيير مديران، همه چيز زير و رو ميشود بايد به نهادهاي غيردولتي واگذار شود. برخي طرحها هم فقط در صلاحيت و حد و اندازه دولت است، اما چون دولت هيچ كاري انجام نميدهد، برخي شركتهاي كوچك دست به كار ميشوند و واضح است كه دست آخر به بار نمينشيند. حتي يك نهاد دانشگاهي و تحقيقاتي هم بايد در تعريف طرحهاي خود مراقب باشد تا به دام طرحهاي بزرگتر از توانش نيافتد. اما متاسفانه ميبينيم كه اين اتفاق ميافتد و همين الان اگر سراغ برخي طرحهاي سازمانها براي جذب بودجه تكفا برويد مثالهاي متعددي از اين دست پيدا ميكنيد. اما اگر برنامههاي توسعه را ببينيد، تقريبا هيچ جا تعريف نميشود كه چه كارهايي قرار است به بخشهاي كوچك يا بخش خصوصي واگذار شود. فقط يك عبارت كلي حمايت از خصوصيسازي ذكر ميشود كه يك هدف است، اما برنامهاي براي آن در در سطح كلان و نه در سطح خرد تنظيم نميشود.
ایتنا: در ابتدای بحث به موضوع استانداردها و اهميت آنها اشاره شد. فكر ميكني چطور ميتوان بحث استانداردسازي را در كشور شروع كرد؟
خوب بسياري از اين استانداردها در سطح جهاني شناخته شده هستند و كافي است همت كنيم، دنبال آنها برويم و آنها را پيادهسازي كنيم. يعني اجراي اين استانداردها، بيشتر يك مقوله برنامهريزي و اجرايي است تا بحث تكنولوژي. اين موضوع فقط در مورد نرمافزار و فناوري اطلاعات مطرح نيست، بلكه در همه حوزهها همينطور است. مثلا همين زلزله دلخراش بم. همه ميدانيم كه استانداردهاي مقاومسازي وجود دارند و چيزي نيست كه ما بخواهيم آن را اختراع يا كشف كنيم. اما رعايت نميشود. مهندس ناظر سختگيري لازم را نميكند. بعد از ماجراي زلزله بم در جايي خواندم كه بايد بر كار مهندسان ناظر، نظارت صورت پذيرد. البته يك حداقلي از بازرسي در همه اين مراحل بايد وجود داشته باشد، اما بيشتر از آن يك مقوله فرهنگي است كه بايد به شكل همهگير در بيايد. مثلا همانطور كه همه موقع خروج از خانه در را ميبنديم، اينها هم بايد به صورت يك اصل بديهي در بيايد. من فكر ميكنم نقطه شروع و لازم براي اين بحث در كشور ما، بحث مستندسازي است. چيزي كه اصولا در سيستمهاي مهندسي ما مقولهاي لوكس محسوب ميشود. اما بدون مستندات مناسب، امكان ندارد بتوان استانداردها را طراحي و پيادهسازي كرد. حتي شايد براي مدتي بايد به نحوي افراطي به اين كار روي بياوريم تا تبديل به يك عادت شود. حتي اگر در خلال انجام پروژه، آب هم خورديم بايد ثبت كنيم! و در انتها يك مجموعه لازم و كامل را از ميان مستندات مختلف انتخاب و نگهداري كنيم.
نكته مهم ديگري يك بحث روششناختي است، بنا بر روحيه سنتي ما ايرانيها، عادت داريم بيش از بررسي تجربي پديدهها و موضوعات، بيشتر سعي كنيم راجع به آنها حرف بزنيم و به نحوي تحليل ارائه دهيم. اما تحليلها چون زياد مبتني بر آمار مدون نيست، بعد از چند گام يا تبديل به نظريههاي كلي ميشود يا اين كه اساسا خيالپردازي. در حالي كه در جوامعي كه آنها را پيشرفته ميناميم، در طي يك تاريخ پر نشيب و فراز، اين موضوع به عنوان تفكر علمي جا افتاده است. به عنوان مثال، ميخواهيم راجع به فوايد به كارگيري فناوري اطلاعات حرفي بزنيم. حالا ديگر همه به نحوي مطمئن هستيم كه حتما همه جا به يك ميزان اين فناوري مهم و لازم است و بايد به كار گرفته شود. در حالي كه واقعا نميدانيم چه سطحي از فناوري در چه زماني براي هر حوزه مناسب است. مثلا فرض كنيد بتوانيم سيستمهاي كنترلي خيلي قوي براي پتروشيمي بگيريم. آيا لزوما همين الان هم بايد اين كار را بكنيم؟ يا در مورد تجارت الكترونيك. شركت بزرگي كه دهها كارمند و فروشنده دارد، به وضوح ميتواند با سرمايهگذاري در سايت خودش و فروش اينترنتي در بخشي از هزينههايش صرفهجويي كند، اما وقتي در كلان نگاه ميكنيم چون برنامهاي براي بازخريد كارمندانش ندارد و قانون كار اجازه نميدهد كه به راحتي كسي را از كار بركنار كند، ميبينيم كه در عمل، هزينه زيادي صرف راهاندازي سايتش ميكند، اما نه ميتواند ساير بخشهاي اجرايي را هماهنگ كند، نه مشتريان عمدهاش در شهرستانها ميتوانند با اين سيستم هماهنگ شوند و نه ميتواند براي كارمندانش برنامه جايگزيني فراهم كند. نتيجه اين است كه بعد از دو سه سال فراز و نشيب، سايت را بايد كنار بگذارد و سه چهار سال بعد از آن هم تكنولوژي عوض ميشود و عملا به هيچ دردي نميخورد. شركت مجري هم در كارنامه خود بيست پروژه دارد كه با فراز و نشيب زياد اگر شانس بياورد پولشان را هم گرفته است، اما از بيست طرح عملا دو تاي آنها فعال است و به بازدهي رسيده است.
ایتنا: در مورد سايت "فناوري اطلاعات براي مديران" و اهداف آن توضيح بده
مديران، قشر تصميمگيرنده و تاثيرگذار هستند. وقتي بحث تكنولوژي پيش ميآيد، نياز دارند كه "فهم مناسبي" از موضوع داشته باشند بدون اينكه وارد جزئيات فني شوند. هدف اين سايت هم همين است. هدف اين است كه سرنخها را به دست مديران بدهد، فضا را بشناساند، و برخي شاخصها و معيارهايي كه مدير با كمك آنها مي تواند تصميمگيري كند را در اختيار ايشان قرار دهد.
در واقع اين سايت، يك نمونه كوچك از مجلات تخصصي تكنولوژي است كه سالهاست در خارج از كشور منتشر ميشوند. در اين الگو، شركتهاي مختلف محصولاتشات را تبليغ ميكنند، منتها به زباني كه مديران از آن سر در بياورند و بتوانند در مورد آن تصميم بگيرند. در ايران الآن مجلات خوبي منتشر ميشوند ولي تقريبا همه آنها جنبه عمومي دارند. گاهي مطلبي مديريتي و نظري هم در ميان آنها يافت ميشود، اما در نهايت طيف مخاطباني كه فرض ميكنند خيلي وسيع است. سايت "فناوري اطلاعات براي مديران" با هدف كار تخصصي براي مديران راهاندازي شده است. اگر به بحث وب ميپردازد بيش از اينكه بخواهد تكنولوژيهاي مختلف را با جزئيات معرفي كند، ميخواهد بگويد در يك پروژه راهاندازي وب چه نكاتي قبل و بعد از پروژه بايد در نظر گرفته شود و...
اصولا احساس ميكنم بحث توجه به مديران و فراهم كردن اطلاعات ردهبندي شده مخصوص ايشان بايد بيشتر مورد توجه قرار بگيرد و كمي از آن غفلت شده است. واضح است كه منظور از مديران، فقط شخض مديري با اين عنوان نيست. هر كارشناسي كه در "تصميمسازي" يا برنامهريزي در يك سازمان دخيل است، بايد بتواند اطلاعات سودمندي در زمينه كاريش در اين سايت پيدا كند.
اميدوارم سايت به نقطهاي برسد كه شركتها براي توضيح و تبليغ محصولاتشان سراغ آن بيايند.
- برای تماس با مشاطيان، ميتوانيد از طريق نشانی ايميل (shmashatian AT eclerisy DOT com) با او تماس بگيريد.
- سايت فناوری اطلاعات برای مديران