محمود اروج زاده
در سال 81، و در زماني كه يك سال از پيدايش و تكثير وبلاگهاي فارسي ميگذشت، و ايدههاي جالب و نوآورانهاي بر صفحه وبلاگستان فارسي ظاهر ميشدند، نويسنده يك وبلاگ، از آن براي نمايش كارهاي هنرياش در زمينه طرح و كاريكاتور استفاده كرد، و از آن پس به وبلاگي شاخص در اين زمينه تبديل شد.
حميدرضا نصيري، صاحب وبلاگ «بنبست» تلاش ميكرد اتفاقات، اشخاص و ايدههاي رايج و مطرح در فضاي وبلاگهاي فارسي را هدف قرار دهد، و از اين رو مجموعه كارهايش در اين مدت، بخشي از حافظه وبلاگستان فارسي در سالهاي نخست خواهد بود.
«بنبست» از سوي هيئت داوران دومين دوره مسابقه وبلاگهاي برتر فارسي، به عنوان يكي ازوبلاگهاي برگزيده اعلام شد.
- در باره خودت كمي بگو(سن و تحصيلات و قد و از اين قبيل!)
حميدرضا نصيري هستم و متولد آذر 1363 هستم و الان سال دوم رشته عمران دانشگاه آزاد تهران مركزام. قد هم حدوداً بالاي يك متر و نود! منظورت از اين قبيل رو هم نميفهمم!
- چه مدت است كاريكاتور و طنز كار ميكني؟
راستش از حدوداي سالهاي 74 و 75 بود كه همينجوري خطخطي كردنهام جدي شد و توي محيط خانه روزنامهنگاران جوان يه مقدار با فضاي مطبوعات حرفهاي آشنا شدم تا اين كه وارد مجموعه گلآقا شدم. يعني از ابتداي انتشار مجله بچهها...گلآقا تقريبا با اين مجله همكاري كردم و هر روز هم اين قضيه جديتر شد. تا حالا هم فكر كنم با 10-12 مجله و روزنامه كار كردم و به جز يه دوره در روزنامه جامجم جاي ديگهاي بهطور ثابت (بهغير از گلآقا) نبودم و در حد اين كه يه كار بدم و ديگه خداحافظ همكاري كردم!
- چطور با وبلاگ آشنا شدي؟ و چطور شد كه تو هم نوشتي، و وبلاگنويس شدي؟
وبلاگ رو از مطالب هفتگي سينا مطلبي توي «آخرهفته» حياتنو (خاطرات يك وبگرد) شناختم و چون اون موقع براي كنكور درس ميخوندم خيلي آلوده اين ماجرا نشدم! تا اين كه تقريبا وسطهاي تابستان 81 توي پرشينبلاگ(از سر تنبلي و حوصله نداشتن براي كشف رموز html كه براي بلاگر نياز بود) يه وبلاگ به اسم راپورتهاي يوميه باز كردم كه چون بعدا فهميدم يه وبلاگ ديگه به اين نام هست اسمش رو گذاشتم «غلاف تمام فلزي». يه فيلم نهچندان شاخص از كوبريك!
- موضوعات مورد نظرت در وبلاگ، بيشتر چيست؟
ميدونم منظورت بنبسته و نه غلاف تمام فلزي، يه سري كميك استريپ درباره وبلاگها و بلاگرهاي معروفي كه توي وبلاگشهر هستند ميكشم. يا موضوعاتي كه توي وبلاگها اتفاق ميافته. مثل قضيه مضحك مافيا و پدرخواندهها توي وبلاگها (كه نميدونم واقعا چه ذهن منفيبافي تونست چنين چيزي را براي وبلاگ كه بهشدت مركزگريزه تصور كنه) يا مثلا همين مراسم وبلاگهاي برتر كه شاهكاري بود براي خودش! درواقع بهتره بگم شب شعر وبلاگهاي برتر!
- ايده طنز و كاريكاتور در وبلاگ از كجا و چطور سراغت آمد؟ و اين كه اساس وبلاگت طنز و كاريكاتور باشد؟
بنبست كه خيلي معروف شد، ايده اوليهاش از حسين درخشان بود. براي تولد يك سالگي وبلاگش خود حسين درخشان رو كشيدم و براش ميل كردم و اون هم توي جواب ميل بهم پيشنهاد يه همچين چيزي رو داد كه بعد از يكي دو ماه فكر كنم توي آبان 81 راهش انداختم، توي بلاگر البته!
همون طور كه گفتم پيشنهاد اوليه از حسين بود اما قالبش و زبان مخصوص براي مخاطب آنلاين با يهسري آزمون و خطا بهدست اومد. مثلاً اگه كارهاي اوليه (مثلا همونايي كه درباره هودر و وبگرد كشيدم) رو ببيني خيلي بامزه نيستن. چون واقعا اين مديوم تازهاي بود برام و فكر ميكنم تا قبل از اين كسي صرفاً براي مخاطب آنلاين و اينترنتي كاريكاتور و كميك استريپ نكشيده بود. كاراي بزرگمهر و مانا و نيكان بود، ولي از عرصه چاپي به عرصه وب اومده بود و مختص مخاطب اينترنت نبود، كارهايي كه قبلا چاپ شده بود رو ميذاشتن توي سايتي يا با ميل جابهجا ميشد.
اما توي بنبست فكر ميكنم براي اولينبار اين كار شروع شد. بهخاطر همين اوايل يه مقدار سخت بود، اما بعد از ديدن بازخوردها و واكنشها يه مقدار فكر ميكنم بهتر شد.
- نمونههاي خارجي اين نوع وبلاگ را هم ميشناسي؟
آره تقريبا. كيگل مثلاً يه همچون چيزي داره توي سايتش ولي خيلي سياسي و اديتوريال كار ميكنه. يا نيكان هم توي سيكنيك تقريبا يه چنين چيزي داره. ولي يه وبلاگ كميك و كاريكاتوري با سوژه وبلاگها فقط من نديدم تا حالا.
- معمولاً موضوعات انتخابيات براي كاريكاتور چيست؟ و هر چند وقت طرح تازه در وبلاگت مي گذاري؟
گفتم، فقط درباره وبلاگها و اتفاقاتي كه توي اين فضاي مجازي ميافته كار ميكنم. حتي كاراي چاپيام رو هم توي بنبست نميذارم.
درمورد دوره بهروز كردن بنبست هم اول قرار بود هفتگي باشه و اون اوايل هم كه ذوق و شوق داشتم چندبار هفتگي آپديت كردم اما بعد يه مدت هم خسته شدم هم اين كه سوژه پيدا كردن هفتگي خيلي سخت بود. الان هم هروقت حوصله داشته باشم و موضوع جالبي پيدا بشه آپديت ميكنم. حدوداً هر يكي دو ماه يه كار جديد ميكشم.
- راستي چرا اسمش را «بنبست» گذاشتي؟
نميدونم. شايد بهخاطر اين كه ميخواستم بگم با بقيه وبلاگها فرق داره! ولي راستش رو بخواي خونه ما دو تا كوچه رو بنبست كرده، يعني وسط يه كوچه سالم يه خونه ساختن كه منجر به ايجاد دو كوچه بنبست شده! شايد دليل اصليش همين باشه! همينجا هم اعلام ميكنم اگه كسي يه كوچه درست و حسابي و آفتابگير و خوش بر و رو ميشناسه به من معرفي كنه بيام وسطش خونه بسازم! از اينجا ديگه خسته شدم!
- كدام يك از وبلاگهاي وبلاگستان فارسي، «جون ميدن براي كاريكاتور شدن»؟
اين وبلاگهاي روزمرگي اصولاً خيلي سوژه از توشون گير ميآد. يه چند تا وبلاگ هم هست كه خيلي دوست دارم روشون كار كنم و حتي اتود اوليهاش رو هم زدم، اما چون هميشه قبل از انتشار به صاحب وبلاگ نشون ميدم تا اگه ناراحت نميشه پابليش كنم، بهخاطر همين الان به صراحت نميتونم اسم ببرم.
- كدام اشخاص وبلاگستان، كاريكاتورشان ملس است؟
خورشيدخانوم و آقاي همسر! (رجوع شود به عروس خوبان!)
- معلوم نيست تو چه رابطهاي با تارانتينو داري كه اينقدر براش سمپاتي ميكني؟!
ببين تارانتينو يه جورايي ديوانهكننده است كارهاش. اين آدم نماد لذت بردن از سينما و فيلمه. همين كار آخرش رو نگاه كني (كيل بيل) هي جابهجا از فيلمهايي كه دوست داشته صحنه و سكانس و حتي موسيقي بلند كرده و گذاشته وسط فيلمش. بدون هيچ ادعاي روشنفكري و ژستگيريهاي عجيب و غريب، اينها رو همهجا داد زده كه اين صحنه مال فلان فيلمه و اين موسيقي براي بهمان فيلم. اصولا از اين كارگردانهاي مستقل خوشم ميآد، مثل برادران كوئن يا ديويد فينچر.
- فكر ميكني خوانندگانت معمولاً براي خواندن و ديدن چي سراغ وبلاگت ميآيند؟
معمولاً وقتي كساني خواننده ثابت يه وبلاگ باشن، وقتي من به اون وبلاگ به ديده طنز و كميك نگاه ميكنم فكر ميكنم براشون جالبه. فكر ميكنم اين نگاه متفاوت با يه حس طنز ملايم بايد جالب باشه. ولي بعيد ميدونم اگه خودم صاحب اين وبلاگ نبودم هم اين حرف رو ميزدم يا نه.
- به نظرت در زمينه وبلاگهاي طنز و كاريكاتور، اوضاع وبلاگستان خوب است؟
بهجز يكي دو تا وبلاگ كه بهصورت طنز مينويسن، از بقيه خيلي خوشم نمياد. يا حرف خاصي توشون نميبينم يا مشكل تكنيكي داشتن و فرم نوشتاريشون برام جالب نبوده. كاريكاتور هم من بهصورت جدي توي وبلاگستان نديدم، نميدونم هم اصلا نياز جدياي هست يا نه به اين مقوله. خب هر كي خوشش بياد كار ميكنه، نميشه گفت حالا ما وبلاگ طنز و كاريكاتور كم داريم يه دو سه تا تاسيس كنيم!
- از برنامهنويسي و مسائل فني سايتت و اداره آن بگو.
همهاش با مووبل تايپ اداره ميشه و اوايل با كمك احسان راهش انداختم و چون ميدونستم احسان نه وقتش رو داره و نه اينقدر خوشقوله كه دستم رو توي پوست گردو نذاره، مجبور شدم ياد بگيرم و الان بهجز كاراي خيلي پيچيده همه كاراش رو خودم انجام ميدم.
- خودت مشتري ثابت چه وبلاگهايي هستي؟ از سايتها چطور؟
همه اون وبلاگهايي كه توي ستون سمت راست وبلاگم هست رو تقريبا ميخونم و به وبلاگهاي ديگهاي متاسفانه نميرسم سر بزنم. از سايتها يه سري سايت خبري و سينمايي هست كه تقريبا هروقت آنلاين شم چك ميكنم. مثل بيبيسي نيوز و نيويورك تايمز و 30نما و كريشن ساينس مانيتور. از سايت كارتون و كاريكاتور هم تنها سايت فارسي بهدردبخور هاديتونز كه هر دو سه روز يه دفعه يه نگاهي بهش ميندازم.
- به نظرت تعداد كارها توي بنبست كم نيست؟ يعني اونقدر كه يك وبلاگ و مجموعه منظم بسازه؟
آره, موافقم. ولي واقعاً وقت نميكنم بيشتر از اينها براش وقت بگذارم. همين الآن با دو سه تا روزنامه و مجله دارم كار ميكنم كه خيلي ازم وقت ميگيره و طبيعيه كه بيشتر به فكر اونها باشم. از طرفي كاراي متفرقه زيادي هم دور و برم ريخته, مثل همين سينما و فيلم و كتاب و البته تا حدودي هم درس! اما سعي ميكنم اگه اتفاق خاصي بيفته كه بهنظرم ارزش كار كردن داره از دستش ندم. مثل كاري كه براي مراسم وبلاگهاي برتر كشيدم. ميخواستم براي جشنواره وبلاگها هم چنين كاري بكنم كه يه سري اتفاقات توي روز آخر باعث شد پشيمون بشم.
- به نظرت موضوعات كارت كمي يكنواخت نيست؟ اشخاص محدود و معدودي كه معمولاً ميكشي طبيعتاً بعد از مدتي تكراري ميشوند، مثلاً اين «باد در موهايش» چي شده كه توي بيشتر كارهايت هست؟! يا مثلاً به نظرمن اين عطا خليقي واقعاً جون ميده براي كار، موافق نيستي؟ يا خوابگرد، يا اين نيما افشار.
تا حدودي قبول دارم و اين طبيعيه. چون من درباره وبلاگهايي ميكشم كه خودم حداقل خوانندهاش باشم و بدونم طرف درمورد چه چيزهايي بيشتر مينويسه و علائقش چيه. نميشه همينطوري يه وبلاگ رو باز كرد و حالا يكي دو ساعت هم آرشيوش رو زير و رو كرد تا موضوع گير آورد. حداقل يه مدتي بايد خوانندهاش باشم تا بتونم روش كار كنم. از طرفي اينهايي رو هم كه تا حالا كار كردم از نزديك ميشناختم و ميدونستم آدمهاي باجنبهاي هستند و فردا بهم فحش و بد و بيراه نميگن!
«باد در موهايش» هم تقصير سينا شد! نميدونم چهجوري وسط يكي از كارهام پيداش كرد و ربطش داد به نيما رسولزاده. من هم از خدا خواسته ادامهاش دادم. يه دورهاي كه هم نيما رو زيادتر ميديدم و هم موضوع تازگي داشت زياد توي كارهام ازش استفاده ميكردم, ولي الان نه نيما درست و حسابي وبلاگ مينويسه(چون اسم اين شخصيت برگرفته از اسم وبلاگش-ايستادن درمقابل باد- بود) و نه ديگه فكر نميكنم جذاب باشه. بهخاطر همين ديگه نميبينيش توي كارهام.
عطا خليقي رو هم بهشدت موافقم كه جون ميده براي كاريكاتور! مخصوصا وقتي ميخنده! ولي خيلي باهاش از نزديك برخورد نداشتم به جز چند بار سلام و عليك، و نميدونم چه واكنشي خواهد داشت. رضا شكراللهي هم سرم خلوت بشه خدمتش ميرسم! نيما هم خوبه, مخصوصاً كه جديدا لوموند هم درميآره!
- يا مثلاً جهانگرد و ابطحي و ...
خيلي بهش فكر نكرده بودم كه به مسئولان دولتي كه با مسائل اينترنت درگير هستن گير بدم، نميدونم هم جذاب هست يا نه. اصلا شايد يه مقدار از جذابيت بنبست و كميكهاش مال اين باشه كه سوژههاش در مورد آدمهاي مهم و خاصي نيس، يه سري وبلاگنويس بيادعا كه از بد حادثه گير يه كاريكاتوريست افتادن. درباره شخص جهانگرد نظري ندارم، چون زياد هم مسائل آيتي رو بهصورت حرفهاي و مداوم دنبال نميكنم و نميدونم شخصيتاش و حرفهاش چقدر جاي كار داره. اما ابطحي... راستش يه ذره خطرناكه! شايد بعداً بيشتر بهش فكر كردم؛ از طرفي من هنوز نتونستم خيلي با فضاي وبلاگ ابطحي كنار بيام. باشه سر فرصت!
- داوران مسابقه وبلاگ تو را جزو برگزيدگان اين دوره اعلام كردند(و تا جايي كه در خاطرم هست با راي بالا)، خودت در اين زمينه چه نظري داري؟
راستش رو بخواي نظري ندارم, ولي داوري هميشه سليقهايست. اگه يه گروه ديگه داور بودن معلوم نبود همين وبلاگها رو برنده اعلام كنن.
- براي خود من، گاهي بيشتر از خود طرحها، نوشتههاي طرحهات جالبه، و پيداس كه اهل مطالعه هستي و خوندن؛ به چه واديهايي علاقه داري؟(البته به جز سينما كه كاملاً پيداس!)
آره, من عاشق ادبياتم. البته فقط به عنوان يه خواننده جدي. معمولا زياد هم كتاب ميخونم و از ادبيات داستاني واقعاً لذت ميبرم. توي "غلاف تمام فلزي" هم هرازچندگاهي درباره ادبيات و كتاب مينويسم. جداي از اين، بلااستثناء هر روز حداقل يكي دو تا روزنامه رو زير و رو ميكنم و حتي يه دورهاي(حدود سالهاي 77-78) روزي 5-6 تا روزنامه ميخريدم. از مجلهها و هفتهنامهها و ماهنامههايي هم كه ميخونم بهتره حرفي نزنم. فكر كنم بيشتر هزينه من توي زندگي همينها باشه! يه جورايي احساس تعهد ميكنم نسبت به اين مسئله!
- وبلاگ بنبست
-طرحها از حميدرضا نصيري